روابط بهتر با همسر/ نامزد

تصمیم گرفتم توی این پست راجب تجربیاتی که تا به حال به دست آوردم بنویسم . تجربیاتی که بهم کمک می کنه رابطه ی بهتری داشته باشم . این پست برام یه جورایی خیلی مهمه . انگار که دارم درسی رو که قبلا یاد گرفتم مرور می کنم .

از همه ی کسایی که این پست رو می خونن دعوت می کنم که اگه تجربیاتی در این زمینه دارن بنویسن و منو هم توش سهیم کنن شاید بتونم یه چیز جدید ازتون یاد بگیرم . 

برای هر کدوم از این موارد کلی مثال و توضیح تو ذهنمه اما خلاصه می نویسم که طولانی نشه. 

۱. هیچ وقت تمام رازهایتان را با اون در میان نگذارید . هر چقدر صمیمی هستید و دوستش دارید بعضی چیزها بهتر است پیش خودتان بماند ! 

۲. اول از همه برای خودتان ارزش قائل شوید و قدر خود را بدانید تا او هم برای شما ارزش قائل شود.

۳. به فکر موقعیت اجتماعی و کاری و سایر دوستان خود باشید و اون شخص رو همه ی دنیای خودتان نکنید .  فراموش نکنید اون فقط یک بخش از زندگی شماست که نبودش نباید تاثیر خیلی مخرب و وحشتناکی روی زندگی شما بگذاره و شما رو از زندگی ساقط کنه ! 

۴. وابسته نباشید و روی پای خودتان بایستید . اکثر آدمها ذاتا از آدم وابسته بی زارن .

۵. سعی کنید روابطتون رو تحلیل کنید اگه مشکلی پیش میاد یا دعوایی میشه بنشینید فکر کنید که مشکل کجاست ؟ اشکال کار از شماست یا اون و اگه مشکل از شماست سعی کنید روش کار کنید و دفعه بعد برخورد بهتری داشته باشین .

۶. کینه و ناراحتی و مشکلات رابطه های گذشته را وارد رابطه ی جدید نکنید.

۷. هیچ وقت ، هیچ وقت از رابطه های گذشته حرف نزنید بخصوص با خانمها . چون گذشته ها گذشته و توضیح دادن درباره رابطه های گذشته فقط حساسیت های فرد رو بیشتر می کنه . 

۸. وقتی از موضوعی دلگیر هستید یک موقعیت خوب پیدا کنید و سعی کنید درباره مسئله ای که نگرانتون میکنه به طور منطقی صحبت کنید. (معمولا مردها از صحبت های جدی فراری اند و باید با سیاست باهاشون صحبت کرد وگرنه ممکنه کار به جاهای باریک بکشه ، بخصوص وقتی فرد حال و حوصله نداره و خسته هست اصرار نکنید و تو یه وقت مناسب مسئله رو مطرح کنید) 

۹. غرغر نکنید ، ممکنه غرغر کردن شما رو آروم کنه اما مردها از غرغر کردن متنفرن !

۱۰. وقتی مشکلی داره به زور بهش پیله نکنید . اگه دوست داشت در موردش حرف بزنه شنونده باشید وگرنه بگذارید مدتی به  حال خودش باشه . حرف زدن ممکنه زنها رو آروم کنه اما مردها تا راه حلی برای مشکلشون پیدا نکنن آروم نمی شن و دخالت و نگرانی شما فقط اوضاع رو وخیم تر می کنه ! (مردا یه غار تنهایی دارن که هر چند وقت یه بار باید برن توش مشکلاتشونو حل کنن !)

۱۱. به خانوادتون احترام بگذارید و هیچ وقت ، هیچ وقت حتی اگه خیلی از اونها دلگیر و ناراحت هستید پیش نامزدتون از خانوادتون گله نکنید ! مطمئن باشین وقتی شما به خانوادتون احترام نگذارید اون هم هرگز نخواهد گذاشت . 

۱۲. محکوم کردن و سرزنش فایده ای نخواهد داشت و گاهی نتیجه ی عکس خواهد داد ! اشتباهاتش را با ملایمت بگویید و سعی کنید در کنارش ویژگی های مثبتش را هم یادآوری کنید و تشویقش کنید که سعی کنه اشتباهاتشو اصلاح کنه.

۱۳. از کسی بت نسازید ! فراموش نکنید که اونهم یه آدمه مثل خود شما و ممکنه خیلی جاها اشتباه بکنه . 

۱۴. در عمل نشون بدین که دوستش دارین مثلا کارهایی رو بکنید که خوشحالش می کنه ، بنظر من حرف باد هواست و وقتی زیاد به کسی بگید  دوستت دارم بعد از مدتی براش عادی می شه و تاثیری رو که باید نمی گذاره . 

۱۵.ممکنه تو خیلی از مسائل نظرتون متفاوت باشه اما یاد بگیرید که کمی هم انعطاف پذیر باشید  تا بتونید از اوقاتی که کنار هم هستید لذت ببرید! (مثلا یکبارم بنشینید و فیلم هایی که اون می پسنده رو ببینید و مدام روی نظر خودتون پافشاری نکنید! )

۱۶. برای شخصیتش احترام قائل بشید و اون رو با هیچ احدی مقایسه نکنید .

۱۷. دروغ نگید حتی مصلت آمیز چون باعث میشه بهتون بی اعتماد بشه و بعد برگردوندن این اعتماد خیلی سخته !

۱۸. هیچ وقت ، هیچ وقت حتی اگه بهش شک دارید توی وسائل خصوصیش فضولی نکنید.

فعلا همین ها به ذهنم رسید ، اگه نکات دیگه ای به ذهنتون میرسه برام بنویسید . 

بنظر من این نکات واقعا برای حفظ یه رابطه خوب لازمه . با رعایت این نکات شما می تونین همیشه شخصیت جذابی برای طرف مقابلتون باشین و این جذابیت به ماندگاری رابطه خیلی کمک می کنه .


نظرتون چیه ؟ شما  چقدر تو زندگیتون این نکاتو رعایت می کنین ؟

از هر دری ...

دوستی نوشته بود :

هیچ‌وقت نمی‌توانی چیزی را که قرار است از دست بدهی نگه داری. فهمیدی؟ تو فقط قادر هستی چیزی را که داری، قبل از آن‌که از دستت برود عاشقانه دوست داشته باشی!

نمی دونم این جمله ها رو کی نوشته اما من که اصلا بهش معتقد نیستم . من معتقد نیستم که سرنوشت همه چیز از قبل تعیین شده ، اگه اینطوریه پس سهم کار و تلاش ما چی میشه ؟  بنظر من آدمها با کار و تلاش می تونن هر چیزی رو به دست بیارن فقط مهم اینه که خودشون بخوان !

دیروز با مامان حرف می زدم و مطابق معمول از وضع ارز می گفت ! داشت می گفت دو سال پیش وقتی برای تو ۱۰۰۰۰ کرون می فرستادیم می شد نهایتا ۲ میلیون الان میشه ۵ میلیون ! حالا حساب کنین ۱۰۰۰۰ کرون نهایت نهایت خرج ۲ ماهه ! چون اجاره خونه معمولا حدود ۳۰۰۰ کرون میشه ، کم کم ۲۰۰۰ هم فکر کنم خرج ماهیانه میشه دیگه . تازه اگه از هیچی استفاده نکنی ! یه کارت ماهیانه اتوبوس می خوای بگیری تو اکثر شهرها یه ۵۰۰-۶۰۰ کرونی آب می خوره ! حالا حساب کنید دانشجوهای بدبخت رو که چه وضعی پیدا کردن . شنیدم تو سالهای اخیر خیلی دانشجو ها برگشتن و نتونستن هزینه هاشونو بدن . اینجا البته خیلی ها (اونایی که زرنگن) کار می کنن و خرجشونو در میارن . مثلا از سالمندان نگهداری می کنن یا تو رستوران کار می کنن و کارهایی از این قبیل اما خوب لازمه اش اینه که یه کمی سوئدی بلد باشی . هرماه هم فکر می کنم انقدری در میارن که خرجشون صاف بشه و نگرانی نداشته باشن .

بگذریم می خواستم بگم این روزها استرسم خیلی زیاده ، مامانمم گاهی ناخواسته استرسمو بیشتر می کنه . خدا رو شکر که ما دستمون به دهنمون می رسه و به لطف مامان و بابا مشکل مالی نداریم اما واقعا بهم برخورد وقتی مامان شروع کرد حرف پولو زدن . می دونم اصلا منظوری نداشت ! حتی بابا از پشت سرش گفت که تو اصلا نگران پول نباش هر وقت پول کم داشتی بگو ، هر چقدر بخوای برات می فرستم . مادر من پارسال وقتی داداشم داشت می رفت خارج اونم دانشگاهی که شهریه ۲۰۰۰۰ دلاری داره هر ترم هیچ مخالفتی نداشت و می گفت خرجشو می دیم ! اما به من که می رسه ... اونوقت خانم رفته ست تمام فرش های ابریشم خونه رو عوض کرده و یه سری سرمه ای خریده ! مغز آدم سوت می کشه واقعا !  اصلا به من چه ، زندگی خودشه هر کار می خواد بکنه اما این چیزها رو که می بینم حس می کنم چقدر من عوض شدم ...

م رفته مسافرت دو روزه ... عروسی یکی از همکاراش بود و براش یه چیزی مثل bachelor party که در واقع آخرین مهمونی مجردیه گرفتن . راستش به من اصلا تعارف نکرد که تو هم بیا . البته منم انتظاری نداشتم چون بلخره همه همکارای شرکت هستن و فکر نکنم کسی دوست یا خانوادشو بیاره . اما این روزها تنهایی تو خونه به هزار جور چیز فکر می کنم . به اینکه م واقعا ارزششو داره یا نداره . به اینکه چقدر راحت می گه وقتی تو کار پیدا کنی و بری یه شهر یا اصلا یه کشور دیگه ناچاریم جدا بشیم . یعنی به همین سادگی ؟! یعنی دوستی ما انقدر ارزش نداره که حفظ بشه ؟! اوائل گاهی مراعات منو می کرد ، با هم بیرون می رفتیم ، پیش دوستاش یا خرید ، رستوران و ... اما الان خودش اکثرا برنامه های  خودشو داره و منم کارهای خودمو می کنم . مگه چاره ای جز درک کردن هم دارم ؟؟ تمام مدتی که همدیگرو می بینیم نشسته پای یه بازی اینترنتی بنام پوکر ... یعنی معتاد شده به این بازی به تمام معنی . قبلنا اوقات بی کاریمونو با هم می گذروندیم . با هم فیلم می دیدیم و ... اما متاسفانه الان اون بیشتر تمایل داره کارهای خودشو بکنه و اگه من چیزی بهش بگم دعوامون میشه . گاهی واقعا از این وضع کلافه میشم . از رفتاری که م داره . نه اینکه بد باشه ها ... اتفاقا اکثرا خیلی هم مهربونه خیلی هم فهمیدست اما اونم زندگی خودشو داره . اون هم نمی خواد دوستهاشو از دست بده . خودش بارها گفته که اگه تو بری و کار پیدا کنی من باز تنها میشم . حداقل الان ۴ تا آدم رو می شناسه و باهاشون برنامه می گذاره ، فوتبال می ره ، ساز می زنه و خیالش راحته که حتی اگه من نباشم برنامه های خودشو داره و بهش سخت نمی گذره . اما من کلا از این طرز زندگی راضی نیستم . منم تنهام ، منم خسته میشم ، منم دوست دارم گاهی با هم سینما و گردش و تفریح بریم اما ... 
مهم نیست ، همیشه که دنیا رو یه روال نمی چرخه ، بلخره منم کار پیدا می کنم و سختی هام تموم میشه . بلخره روزهای خوش منم می رسه ... 

چند روزه دوباره افتادم به جون تزم ... با اینکه تزمو تموم کردم اما بخاطر ویزا تا کار پیدا نکنم  نمی تونم دفاع کنم . واسه همین هم مدام خودمو می خورم و فشار سنگینی رومه . م هم دیگه غرغرهای من واسش عادی شده ... دیروز پ زنگ زد و حالمو پرسید . یه ساعتی حرف زدیم . اون آلمانه . چقدر حرفاش آرومم کرد . گاهی غریبه ها بیشتر هوای آدمو دارن و به آدم محبت می کنن تا پدر و مادر و دوستها ی آدم . 

دوست روانشناسم رمان می نویسه ، اکثرا هم در مورد کیس هاییه که بهش مراجعه کردن .  آخرین رمانش دو مورد اختلال شخصیت ضد اجتماعی هست و واقعا آدمو تکون میده . آدمهایی که اصلا چیزی بنام وجدان ندارن و ممکنه دست به هر کاری بزنن مثل قتل !‌ آدمهایی که عرف و هنجار جامعه براشون بی مفهومه مثل دختری که برای پول بیشتر میره ف ا ح ش ه میشه و اصلا ککش هم نمی گزه . کاش مردم بخصوص دخترهای جوون عوض رمانهای عشقی عاشقی و چرت و پرت اینجور رمانها رو بخونن بلکه یکم اطلاعاتشون بالا بره که حداقل بتونن از اینجور آدمها فاصله بگیرن چون واقعا خطرناک و غیر قابل پیش بینی هستن . کلا این روزها خیلی در مورد انواع اختلالات شخصیتی مطالعه کردم و واقعا برام  موضوع جذابیه.

بنظر می رسه lindsay lohan که بازیگرم هست مبتلا به اختلال شخصیت مرزی باشه یعنی بین مرز دو مرز افسردگی و شیدایی در نوسانه . راستش دیروز داشتم مطلبی راجبش می خوندم و کلی ناراحت شدم . بازیگر خوشگلیه اما اخیرا مواد مصرف می کنه و ... زندگی خیلی خیلی نا بسامانی داره و واقعا دل آدم براش می سوزه . چندین بار هم تا بحال کارش به دادگاه کشیده شده و حتی تا مرز زندان رفتن هم پیش رفته . یه عالمه هم قرض بالا آورده و نمی تونه پرداخت کنه . پدرش با ۵۰ سال سن تازه از دوست دخترش بچه دار شده . چند وقت پیش هم یه دختری ادعا کرد خواهرشه و تست گرفتن دیدن بله ! باباهه ماشالا آباد کرده کل خانواده رو ! خانوادشم که انتظار دارن خرج همه چی رو پرداخت کنه چون بازیگره و پول در میاره ! هالیوود واقعا باید محیط وحشتناکی باشه ... هیچ دوست ندارم جای خیلی از بازیگرا باشم ، واقعا زندگی ندارن ، privacy ندارن ، خانواده ندارن ! عجیب نیست که چرا خیلی هاشون هزار جور مرض اعصاب می گیرن . تصور کنین از صبح که پاتونو از خونه بیرون می گذارین هزار جور عکاس و خبرنگار و ... دورتون کنن تا شب ، خانوادتونم که وضعش اون باشه و دم به دم از شاهکارهای باباتون خبر برسه !

چقدر درددل داشتما ... دستم شکست از بس تند تند نوشتم . خوب دیگه سبک شدم وقتشه که برم به کارم برسم 

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم - زویا پیرزاد

نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن.
آدم‌ها که عقیده‌ات را می‌پرسند، نظرت را نمی‌خواهند، می‌خواهند با عقیده‌ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده است.

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم - زویا پیرزاد

حکایت تکراری دوست معمولی

خیلی از دختر پسرها وقتی رابطه ای تموم میشه نمی تونن پشت سرش بگذارن و سعی می کن به هر بهانه ای که شده طرفو تو زندگیشون نگه دارن !  در واقع نمی تونن یه رابطه بیمار رو قطع کنن

معمولا کسایی که پیشنهاد می دن بیا دوست معمولی باشیم از جدا شدن و از دست دادن طرف می ترسن و می خوان یه جورایی خودشونو گول بزنن . گاهی هم می خوان طرف رو تو زندگیشون نگه دارن که در صورت امکان دوباره برگردن . تکلیف اینجور آدمها حتی با خودشون هم روشن نیست چه برسه به طرفشون . 

همین دوستی های معمولی هست که خیلی چیزها رو به لجن کشیده ! با هر پسری که حرف می زنی هزار جور دوست معمولی و ... داره در حالیکه این قضیه تو جامعه ما پذیرفته نیست و اکثرمون هم جنبه دوست معمولی بودن رو نداریم . 

اگه می بینید خارجی ها اینکارو می کنن ، آقاجون اونها از دبستان و حتی قبل از اون قاطی هم هستند . تو دوران مدرسه دوست معمولی بودن بین دختر و پسر یه چیز عادیه براشون ! اما مارو از همون دبستان جدا کردن . تازه وقتی می خوایم بریم دانشگاه دوباره چشممون به همدیگه می افته ! 

اینجور آدمها با سعی در نگه داشتن دوست سابقشون ثابت می کنن که بهش بی احساس نیستن و وجود اون تو زندگی براشون مهمه و حاضرن به هر شکلی که شده طرفو نگه دارن . طرف هم که تا آخر عمر تنها نمی مونه بلخره با یکی دیگه آشنا میشه و سر و سامون می گیره . اونوقت تکلیف این دوست معمولی چیه ؟ 


کاش بعضی آدمها یکم جربزه داشتن و دنیا رو به ... نمی کشیدن ! جنبشو وقتی نداری کسی مجبورت نکرده ادای خارجیها در بیاری و ادعای روشن فکری بکنی .  واقعا از ادامه ی یه همچین دوستی چی می خواد نصیبت بشه آخه ؟  


مخاطب خاص : گر چه که می دونم احتمالا حتی ادرس اینجا رو فراموش کردی اما بدون که یه آدم هرزه ای همین و من میونه ای با آدمهای هرزه ندارم . من از آدمهای کثیف که واسه هیچی حرمت قائل نیستن متنفرم ! 






درسته میگه نه ؟

ھیچ وقت خودت رو براے کسے شرح ندہ.. کسے کہ تورو دوست داشتہ باشہ،نیازے بہ این کار ندارہ..و کسے کہ تورو دوست ندارہ،حرفات رو بـــــاور نخـــواھـــــد کـــــرد..