یک بازی معمولی !

امروز می خوام از بتول بنویسم ... از دختری که سرگذشتش تلخ و تکان دهنده هست و مدتهاست ذهن مرا بخودش مشغول کرده

خانواده بتول که توی یه روستای محروم زندگی می کردن مثل بسیاری از خانواده های ایرانی دختر داشتن رو مایه ننگ می دونستن .  بتول دختریست که توی پنچ شش سالگی مادر و خواهرش مجبورش می کردن توی سرمای سخت با آب سرد وضو بگیره . بتول که تا هجده نوزده سالگی جر تحقیر و توهین از خانوادش چیزی نشنیده . بتول که بارها به هزار بهانه کتک خورده . بتول که برای خرید مایحتاجش مجبور میشه از جیب پدرش دزدی کنه. بتول خانواده ای داره که می خوان اونو بخاطر چندغاز پول به یه مردِ پیرِ زن دار، شوهر بدن . بتول که مجبور میشه به زور با پسر عموی لنگش ازدواج کنه چون راه دیگه برای فرار از خانوادش نداره. بتول وقتی از محیط محرومی که توش بزرگ شده وارد محیط آزادِ دانشگاه و از روستا و خانوادش دور میشه عقده های چندین ساله رو بیرون می ریزه و سقوط می کنه . بتول آرزوهای دور و درازی داره و سعی می کنه به هر وسیله ای شده به اونها برسه . بتول شخصیت ضد اجتماعی داره . احساس عذاب وجدان  در بتول وجود نداره و همین باعث میشه بی پروا دست به خیلی کارها  بزنه !

 یه سرگذشت تکان دهنده و واقعی با قلم توانای غزل عزیزم ... انقدر تحت تاثیر رمانش قرار گرفتم که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و چند خطی اینجا ننویسم . به جرات می تونم بگم یکی از تاثبر گذارترین رمانهایی هست که می خونم و خیلی چیزها ازش یاد گرفتم و ساعت ها اینترنت رو برای پیدا کردن اطلاعاتی در مورد شخصیت ضد اجتماعی سرچ کردم ! این رمان و سرگذشت دختری با اسم مستعار بتول این روزها خیلی فکرم رو به خودش مشغول کرده . 

اگه رمان های رئال رو دوست دارین توصیه می کنم رمان یک بازی معمولی رو با قلم زیبای غزل که فوق لیسانس روانشناسی هست از اینجا بخونید . این رمان بر مبنای خاطرات دوران دانشجویی غزل نوشته شده و تماما واقعی می باشد. 

من خودم رو دوست دارم

هیچ تا حالا شده که فکر کنین آدم به درد بخوری هستین یا نه ؟  اصلا کلا در مجموع از خودتون و عملکردتون راضی هستین ؟ هیچ فکر کردین که خیلیا حتی تو 60 سالگی هم می گن عمرمون بر باد رفت و اونطوری که می خواستیم زندگی نکردیم و ... اینجور آدمها همیشه حسرت همه چیز رو می خورن و از هیچی راضی نیستن . ترس من همیشه از این بوده که جزو این دسته آدمها باشم . پس همیشه سعی کردم از لحظه لحظه های زندگیم لذت ببرم ...

فکر می کنم آدم به درد بخوری شده باشم بخصوص از موقعی که روی پای خودم ایستادم و مستقل شدم .و این روزها پر هستم از آرزوهای دور و دراز ... آرزوهایی که یک روزی شاید حتی فکر کردن بهشان ترس داشت اما امروز خیلی دور بنظر نمی رسد .

این روزها زندگی رو زیبا می بینم .خوشحالم که به کسی وابسته نیستم و آزاد رهایم . خوشحالم که کسی نمی تواند برایم تصمیم بگیرد و برایم باید و نباید تعریف کند. یه روزی از مستقل بودن می ترسیدم . از اینکه نتوانم ... اما حالا که واقعا دارم کم کم مستقل می شم می بینم چقدر این حس شیرینه. می بینم واقعا من به کسی احتیاج ندارم. من خودم قوی هستم ، خیلی قوی و یک روز تمام اینها چقدر دور بنظر می رسید. دور و ترسناک و از نظر خودم بعید...

اندر باب حال و احوال من !

مصاحبه های این هفته واقعا انرژیمو گرفت ، خلاصه از وسط های هفته لحظه شماری می کردم که زودتر آخر هفته بشه و یه نفس راحت بکشم . 

دیروز یه اتفاق خوب افتاد که یه خورده امیدوارم کرد . توی شرکتی که تز داشتم یه پسر سوئدی مسئول کارام بود و خیلی راهنمایی و کمکم کرد. منم چون دیدم بچه ی خوبیه ازش اجازه گرفتم که وقتی برای کار اپلای می کنم اسم اونو هم به عنوان رفرنس توی روزمه ام بیارم چون رفرنس سوئدی داشتن خیلی مهمه و این شخص هم توی یه شرکت خیلی معروف کار می کنه و کلا  منو خوب می شناخت چون 6 ماه با هم توی یه آفیس کار می کردیم . خلاصه دیروز بهم اس ام اس داد که از کمپانی که تازه اپلای کردی بهم زنگ زدن و در موردت اطلاعات خواستن و از مصاحبه هایی هم که کردی راضی بودن !

می خوام بگم توی خر تو خر بازار کار همه هم بد نیستن . گاهی یکی پیدا میشه مثل این پسر سوئدی که من بجز خوبی هیچی ازش ندیدم . حالا فکر کنین در مقابل این آدم کسایی هم هستن عوضی که وقتی بهشون رفرنس می دی و طرف بهشون زنگ می زنه جواب سر بالا می دن و باعث می شن تو کارو از دست بدی . این مسائل اینجا خیلی مهمه و علت اینکه خیلی ها مشکل کار پیدا کردن دارن اینه که رفرنس معتبری نیست که ضمانتشونو بکنه . بخاطر اینجور مسائل من همیشه به آدم هایی که بهشون 100% اطمینان دارم و می دونم دلسوز هستن و زیر آبمو نمی زنن رفرنس می دم . معمولا توی مراحل آخر پروسه استخدام با رفرنس ها تماس می گیرن واگه رفرنس چرت و پرت بگه کار هم پریده و باید خوابشو ببینی ! 

دیروز به میم می گم بیا بعد از کار بریم مرکز شهر مغازه ایرانی خرید کنیم . می گه خودت برو منم لطف می کنم لپ تاپتو می برم با خودم خونه که راحت بری خرید ! آخه میم با دوچرخه رفت و آمد می کنه و من با خط 11 و گاهی هم با اتوبوس. خلاصه بهانه آورد که راهم دور میشه و تو با اتوبوس می ری من بدبخت باید با دوچرخه برگردم . بعد که دید هیچ رغمه راضی نمیشم تنهایی برم خرید فوری وضع هوا رو چک کرد و گفت ساعت 5 تا 8 قراره بارون بیاد و شروع کرد غرغر که چقدر تو بدجنسی !  در نهایت هم با خودم بردمش ولی یه سری تا برگرده خونه سرم غر زد ! 



خود سانسوری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مصاحبه فردا

اعصابم بهم ریخته . برای مصاحبه فردا طرف ازم خواست چند تا تست انجام بدم . مصاحبه هم اصلا تکنیکال نیست فقط مصاحبه HR  هست که بیشتر می خواد خصوصیات فردی تو رو بشناسه و آنالیز کنه . معمولا توی این مصاحبه ها یه سوالات روتینی می پرسن مثل اینکه ضعف هات چیه ، نقاط مثبتت چه و ...

امروز مخصوصا زودتر اومدم خونه که تست ها رو انجام بدم . تست اول شخصیت شناسی بود با ۵۰ تا سوال چرت که فقط مخ آدم رو می خورد . تست دوم مثل امتحان verbal زبان بود و زمانش فوق العاده کم . سوالا در حد امتحان تافل بود با لغت های عجیب غریب ! من زبانم بدک نیست اما تا اومدم جنبیدم به خودم وقت تموم بود ! خلاصه حسابی اشکم در اومد . آخه این چیزا تمرین می خواد . اگه reading زبانم انقدر خوب نبود و توی IELTS هفت نشده بودم انقدر غصه نمی خوردم. تست آخر سوالات ریاضی بود . سوالا در حد المپاد ریاضی و واقعا سخت بود . یعنی گریم می گرفت وقتی سوالا رو می خوندم . اصلا نفهمیدم یه همچین تست هایی چه ربطی به کاری که من براش اپلای کردم و چندین تا مصاحبه انجام دادم داره ؟! خیلی ناراحت و نا امیدم . میم معتقده همه چیز زیادی مشکوکه . طرف برای مصاحبه حتی نخواست حضوری برم و گفت تلفنی حله ! آخه چطور می خواد مصاجبه HR کنه و شخصیت یکی رو بشناسه و ببینه بدرد استخدام می خوره پای تلفن ؟ جالب اینجاست که هر مصاحبه ای که می رم حتی توی کوچکترین شرکت ها هزینه ی رفت و آمدمو خودشون پرداخت می کنن و این شرکت بزرگ و بین المللی حتی حاضر نشد هزینه رفت و آمدمو بده! 

میم می گه قسمت دردناکه قضیه برای امثال من اینه که اینها آدمی رو که قراره استخدام بشه از قبل تعیین می کنن و این مصاحبه ها معمولا فقط روال اداری هست برای نشون دادن اینکه بگن برای این کار چندین مصاحبه کردیم و رقابت بوده و .... فکر کنین اینهمه اعصاب می گذاری ، انرژی می گذاری ، هزینه می کنی و با امید و آرزو مصاحبه می ری به امید یه رقابت منصفانه اونوقت همه چیز از پیش تعیین شده هست و حتی رقابتی هم برای گرفتن اون شغل در کار نیست . فقط یه عده آدم عوضی می خوان روال اداری کار درست باشه . میم می گه حتی منو هم همینطوری استخدام کردن . با اینکه ۱۰۰٪ می خواستن منو برای اون کار بگیرن اما الکی با یه مشت آدم بدبخت دیگه هم مصاحبه کردن و .... لعنت .... 


واقعا آیا این منصفانه هست ؟