ترس چیز بدیه !

این هفته خیلی خیلی خستم نمی دونم چرا ! عصرا که می  رم خونه تا چشم به هم می زنم فردا صبح شده و باید بیام سر کار. چشمام از بس خستن درد می کنن و به زور باز نگهشون می دارم. دارم روزارو می شمرم که زودتر هفته به آخر برسه و ویکند بشه . از اون طرف هم هی به خودم یادآوری می کنم که درست کار کن و می ترسم که نکنه بنذازنم بیرون ! عجب اوضاعیه واقعا ! 

یکی از دوستهای صمیمیم می گفت مشکل ما اینجا ایرانیا همینه . همه می ترسیم مبادا بندازنمون بیرون و مثل دور از جون خر تا بتونیم کار می کنیم و کارفرما هم تا می تونه ازمون کار می کشه و ما هم صدامون در نمیاد چون می ترسیم ! می گفت متعادل باش ! از حق و حقوقت نگذر چون می ترسی بیرونت کنن ! اما در عمل واقعا سخته ! وقتی بهت زور می گن مجبوری هیچی نگی چون می ترسی و ...

دیروز با میم رفته بودیم خرید می خواست کفش بخره و داشتم نظر می دادم که چی رو بگیره بهتره که یهو اومد بغلم کرد و گفت خوشحالم که تو رو دارم ! 

بچه ها برای دادشم دعا کنین که زودتر کار گیرش بیاد . درسش تموم شده و حالا 3 ماه فرصت داره که توی کشوری که هست کار پیدا کنه ! 

دیروز زنگ زدم برای پیگیری ویزام می گن سرمون خیلی شلوغه و قبل تو خیلی ها اپلای کردن برای ویزا ! با این اوضاع باید یه 6 ماهی معطل ویزا بشم ! حالا می خوام به مدیرم بگم که نامه بده بهم که باید سفر خارج از سوئد داشته باشم گاهی برای کارم و واسه ی همین به ویزام احتیاج دارم هر چه زودتر ببینم چی می گه !

می خوام تزمو دفاع کنم سوپروایزم رفته رو اعصابم ! هی ایرادات بنی اسرائیلی می گیره ! برام دعا کنین که بگذاره دفاع کنم خلاص بشم از اینهمه استرس تز ! 

پ ن : این روزها یه کاری دستم بود گیر داشت اعصابم خورد شده بود اما خدا رو شکر گیرش داره رفع می شه 

یه زندگی عادی و معمولی ؟!

از مامان می شنوم که دختر عموی ۲۰ ساله ام دو پایش را کرده توی یک کفش که الا و بلا می خوام شوهرکنم ! گویا اخیرا هم علیرغم مخالفت پدرش عقد هم کرده ! دعا می کنم که پسرک مرد زندگی باشد و خوشبخت شود ... بعد تصور می کنم یک زندگی معمولی چطور می تواند باشد؟

یک زندگی عادی یعنی یک زن خوب و خانه دار باشی برای یک مرد. یک مادر باشی برای یک پسربچه شیطون و فسقلی. یک خانه نقلی و شیک داشته باشی یک گوشه شهر و مثل بسیاری از زنها بشینی و فقط خانه داری کنی و هر روز به فکر شکم شوهر و بچه ات باشی و وقتی شوهر از سر کار خسته و کوفته می آید با چای تازه دم و غذای گرم به استقبالش بری!

گاهی هم توی ترافیک خیابانهای تهران گیر کنی و به زمین و زمان بد و بیراه بگویی و غر بزنی. جمعه به جمعه با همسر و بچه بری خانه مامان خودت یا همسرت و ناهار مهمانشان باشی ! صبح ها بلند شوی و بچه را ببری مهدکودک و خودت هم بری دنبال کلاس های جور و واجور حتی کلاس آشپزی!

گاهی هم با همسر و دوستان مثل قدیم ها بروی کوه و بعد از ۴ قدم پیاده روی خسته بشی و غرغر را آغاز کن! بعد هم بری یه چلوکباب مشتی بزنی تو رگ !   سالی یکی دوبار هم بروی مسافرت ترجیحا دبی یا ترکیه و برای کل سال خرید کنی و برگردی و عکس های طول سفرت را هم بزنی تو ف ی س ب و ک ! دیگه چی ؟! 


خیلی از زنها اینطوری زندگی می کنن نه ؟ اما من همچین زندگی عادی و معمولی رو نمی خوام !


فیلم حوض نقاشی

آخر هفته چشمم خورد به این فیلم و وقتی دیدم نگار جواهریان و شهاب حسینی توش بازی می کنن معطل نکردم و دیدمش. موضوعش راجب زن و شوهریه که اختلال کم توانی ذهنی دارن و مشکلاتشون با فرزندشون سهیل  بیان می شه که سالم هست . کلا بعد مدتها یه فیلم ایرانی قابل قبول دیدم با یه موضوع خوب.  بنظرم نشون دادن یه آدم کند ذهن واقعا مشکله و واسه همین شاید بنظرم بازیها عالی نبود و من انتظارم بیشتر از اینها بود از این دو تا بازیگر.




آب و هوای دلم ابریه این روزها ...

مستند خودفروشی در پس حجاب

دیروز فیلم مستندی درباره ایران بنام "خودفروشی در پس حجاب" از یکی از بزرگترین شبکه های تلویزیونی سوئد پخش شد.این مستند رو یه خانم ایرانی بنام ناهید پرشون در رابطه با فحشا در ایران ساخته .

 مینا 20 و خورده ای سال دارد. ازدواج کرده بود و شوهرش معتاد بود و خود نیز توسط شوهر معتاد شد. همسر مینا به دلیل قتل و فروش مواد مخدر دستگیر میشود و به 35 سال زندان ( ابد ) محکوم میشود و مینا مجبور میشود برای امرار معاش خود و فرزندش به خیابان رو بیاورد. 

فریبا با مردی از خانواده ای تحصیل کرده آشنا میشود و ازدواج میکند. همسر فریبا معتاد میشود و به زندان می افتد و فریبا طلاق میگیرد و به همراه پسر کوچکش برای امرار معاش خود و فرزندش به فحشا رو می آورد. 

در صحنه ای از فیلم فریبا را میبینیم که با پسر 4-5 ساله اش در ماشینی سوار میشود. کارگردان و دوربینش هم با صحبت با صاحب ماشین او را راضی میکنند که همراه شوند و صاحب ماشین که میشنود فیلم در مورد شرایط زن ایرانی است و در خارج از کشور پخش میشود ، اجازه میدهد و میگوید که : بگذار ببینند چه جهنمی از ایران ساخته شده است. 

در این صحنه میبینم که چطور فریبا سر قیمت با مشتری چانه میزند. به دلیل بچه داشتن و کم سن نبودن و قیافه استثناعی نداشتنش تحقیر میشود و قیمتش پایین می آید. دوربین در اینجا فریبا را با مشتری اش تنها میگذارد ، و بعدا فریبا تعریف میکند که در همان پشت ماشین با مرد خوابیده است و بعد مرد او را چون زباله ای از ماشین بیرون انداخته ، به طوری که خودش و فرزندش مجروح شده بودند .

دوربین وقتی که مینا و دو مرد همراه میشوند ، به همراهشان میرود. مردها که چهره شان نمایش داده نمیشود ، او را به آپارتمان خود میبرند و در حالی که یکی بچه را مشغول میکند ، دیگری با مینا به اتاقی میروند. مینا که ابتدا با هر دو به قیمت نفری 10 هزار تومان طی کرده است ، پول درخواستی اش را نمیگیرد و ناراحت منزل آنان را ترک میکند. 

فیلم بسیار زننده ای بود از طبقات پایین اجتماع. به نظر من این فیلم کاملا تک بعدی بود و به تماشاگری که هیچ تصوری از ایران نداره دید بسیار منفی می داد. 

من واقعا نمی فهمم هدف تلویزیون سوئد از پخش همچین مستندی چی می تونه باشه ؟ چون اونچه مسلم هست اینه که نشون دادنش اینجا هیچ کمکی به وضع همچین افرادی توی ایران نمی کنه و فقط برای من و امثال من مشکل ایجاد می کنه. یه همچین مستندی باید توی خود ایران پخش بشه تا بشه براش فکری کرد! به نظر من هدف از پخش این فیلم فقط بی آبرو کردن ایرانی ها نزد سوئدی هاست و در اینکار تا حدودی هم موفق شدن چون دوستی برام گفت که امروز تو شرکتشون سر فیکا (coffee break) راجب این فیلم صحبت شده و اون هم سعی کرده توضیح بده که این وضع زندگی مال قشر طبقه پایین جامعه هست و توی همه کشورها هم همچین وضع و مشکلاتی وجود داره و مختص ایران نیست. می گفت سوئدی ها برداشت های جالبی از این فیلم نکردن! کلا خیلی ناراحت شدم چون وقتی کارکنان شرکت دوستم که اکثرا دکترا دارن و از قشر تحصیل کرده جامعه هستن همچین فیلمی رو نماینده ایران و ایرانی می دونن واقعا مردم عادی چه فکری می کنن ؟


پیشنهاد می کنم حتما این فیلم رو ببینین ! توی یوتیوب هم بطور کامل هست اما نمی دونم امکان دیدنش برای دوستان ساکن ایران هست یا نه .