چرا ؟؟؟!

یخورده بهم برخورده ! چرا ؟

چون یکی از دوستای نزدیکمون اینجا مهمونی شام گرفته و ن رو دعوت کرده اما منو نگفته ! خلاصه حسابی غصه خوردم دیگه ! چرا منو تحویل نگرفته آخه ! خوب همیشه با من خیلی خوب بوده ! البته خونشون خیلی کوچیکه و شاید جا نداشته اما خوب من دلخور شدم دیگه


امروزم که به خشکی شانس رفتم وقت بگیرم برای باز کردن حساب دیدم تا ۲۶ اکتبر پره ! می بینید تو رو خدا

این روزهای من

این روزا همه چیز خوب پیش میره . فعلا با همخونم مشکلاتم حل شده و با هم کنار اومدیم و صلح و صفا بر قراره و البته این هم به کمک نصایح مامانه که با کیلومتر ها فاصله بازم حرفاش کمکم می کنه که بهترین تصمیم رو بگیرم .


یکی از بچه ها ویزای آمریکاش اومده و داره می ره اونجا و دلم منم هوایی شده که چرا نشد کار امریکام درست بشه ؟ هر چی باشه موندنم اینجا موقتیه و ۲ سال دیگه باید دممو بزارم رو کولم و برم

البته با توجه به اینکه اکثر فامیلامون کانادا هستن ترجیح می دم برم اونجا اما خوب باید دید که قیمت چیه ...

فعلا که اینجا همه چی بر وفق مراده و اوضاع خوب پیش میره . بعد ۲۴ روز زندگی اینجا با شرایط کاملا جدید هنوز که دپرس و دلتنگ مامان اینا نشدم . خلاصه به خودم امیدوار شدم و فهمیدم که ای بگی نگی یه کوچولو قوی هستم . فقط امیدوارم که خدا بهم کمک کنه که بتونم تا اخرشو برم و اخر عاقبتم بخیر بشه و اینهمه زحمت رو بی خودی نکشیده باشم .


دوستانی که بی چشم و رو هستن خجالت بکشن لطفا ! ( خودشون می دونن با کی هستم )



اشتباه!!!

چه اشتباهی کردم.......


اعتماد بنفس یا پر رویی مسله اینست

هم خونه من اعتماد بنفس خیلی بالایی داره ! اما خیلی جاها متاسفانه این اعتماد بنفس دیگه جنبه خوب نداره جنبه بی تربیتی و بی ادبی داره

حالا که فکر می کنم می بینم چقدر دیروز کوتاه اومدم و سعی کردم مسئله رو به تنهایی حل کنم . اون به هیچ وجه حتی یک اپسیلون از موضعش پایین نیومد . بقدری رفتارش بی ادبانه بود که اصلا باورم نمی شه ! انگار خواب دیدم

وقتی بهش گفتم من ناراحت شدم که تو بهم گفتی دختر گیجی هستی گفت خوب آیدا واقعا هستی چرا باید ناراحت بشی که بهت بگم دختر careless و گیجی هستی ؟!!!! من خشکم زده بود حتی عذر خواهی هم نمی کرد . مصر روی حرفش ایستاده بود و حاضر نبود به هیچ وجه کوتاه بیاد .

و سر دعوای توی آشپزخونه مصرانه ایستاد که تو از قوانین همخونگی تخطی کردی و صداتو بالا بردی ! بعدشم که من رفتم بیرون برداشتی زنگ زدی بهم که کجایی  ! برگشته می گه اصلا به تو چه که من کجا بودم ؟!!!

وای نمی دونید انقدر سر این مسئله پیله کرد که کلافه شدم گفت باید بفهمی که کارت زشت بوده و از این حرفها !


این آدم فکر می کنه با این حرکات زشت و عامیانه می تونه دیگران رو به میل خودش راه ببره ! فکر می کنه که دنیا همیشه به همین منوال می چرخه ! نشون به اون نشون که شوهرشم تشویقش کرده بود سر قضیه ه که باید طرف رو سر جا می نشوندی و نباید کوتاه می یومدی ! اینا دیگه چه خانواده ای هستن ؟!!! چقدر آخه یه آدم می تونه رذل و بی ادب باشه !


برگشته می گه من هر موقعی که بخوام می تونم ن رو به سمت خودم بکشونم . هر وقتی که به نفعم باشه ! مواظب باش تو ضرر نکنی این وسط ! ! !


یعنی چنان حرفاش قاطعه که مار رو از توی لونه اش می کشه بیرون چه برسه به آدما !


بهش می گم من سعی می کنم درکت کنم هر آدمی یه مشکلی تو زنذگیش داره .... اون هم چند وقت پیش یه مشکلی داشت و من سعی می کردم زیاد سر به سرش نزارم

می گه که آیدا جون شما مشکلت بیشتره که ! باز من شوهر دارم و .....تو .... دود از کله من بلند شد گفتم ما خواستیم که مثلا باهاش راه بیایم و بگیم درکت می کنیم چی شد ! در مقابل همه چیز جبهه گیری می کنه .... بعدم می گه که الان خانوادم سینگاپورن ! نمی دونم من اصلا این آدم رو درک نمی کنم .


 دست روی دست بسیاره ما کوتاه اومدیم ! همه که کوتاه نمیان ! من هم از روی اجبار اینکارو کردم و حالا سعی می کنم کمتر باهاش برخورد داشته باشم . در اولین فرصت هم احتمالا برم بگم یه خونه دیگه می خوام !البته باید چند ماهی بسازم تا یه جای خوب گیرم بیاد

اونوقت علی می مونه و حوضش !


وسلام

اولین درگیری

چند وقته که با نازی مشکل پیدا کردم ! یعنی نه تنها من بلکه ن هم همینطور . امروز دیگه این بحث و بهتره بگم کدورت به اوج خودش رسید و با عث خیلی مسائل شد . اول اینکه تو آشپزخونه با هم حرفمون شد و من سعی کردم به خیال خودم اونو سر جای خودش بنشونم که متاسفانه بی فایده بود . بیدار شدم دیدم گذاشته رفته بی یه کلام حرفی ! زنگ زدم بهش جواب نداد ! اس ام اس هم دادم همینطور . بی خبر گذاشته بود رفته بود !

خلاصه منم اعصابم کمی خورد شد و ترجیح دادم خونه نمونم . رفتم پیش ن و گفتم بریم کمی قدم بزنیم . اول هم رفتیم سراغی از دوستان بگیریم . یکی از بچه ها بسته پستی داشت که رفتیم . کمکش کردیم تا بسته ها رو بیاره ! بعد هم کمی قدم زدیم . 

وقتی اومدم خونه نازی خونه بود و مشغول سلام که کردم که جواب نداد . ازش پرسیدم که چرا جواب تلفن و اس ام اس رو نمی داده که باز هم جوابی نداد ! و من هم رفتم توی اتاقم !

خلاصه بلخره یکم که گذشت صداش کردم و گفتم بیا صحبت کنیم ! گفتم بابا جان ما دو تا دختر عاقل و بالغیم . باید بتونیم ۴ کلام حرف بزنیم و با هم کنار بیایم . فقط که برای درس خوندن نیومدیم ! اومدیم که یاد بگیریم چطوری با دیگران کنار بیایم !

خلاصه بحث رو باز کردم و گفتم که چته ! وای انگار که یک چیزی هم بدهکار شدم ! شروع کرد که تو از اصول هم خونه ای بودن تجاوز کردی و صداتو برای من بالا بردی .... من هم گفتم تو هم تو دانشگاه هر چی تونستی باز من کردی که تو دختر گیجی هستی ! برگشت گفت من هنوزم می گم که تو گیجی !

یعنی واقعا ببینید پررویی تا چه حد ! بعد برگشت گفت این بحثی که داری می کنی مال دو هفته پیشه مال الان نیست . حرفای الانو بزن ! خلاصه ماجرایی داشتیم !

دیدم باید حداقل چند ماه تحملش کنم و به هیچ وجهی نمی شود مگر اینکه یک جوری سعی کنم فعلا باهاش کنار بیام . خلاصه کوتاه اومدم و گفتم اکی تو درست می گی . من تو آشپزخونه از حد و حدود خارج شدم و هیچ ترسی هم ندارم که معذرت بخوام . بعد هم شروع کرد که تو تاثیر پذیری و تحت تاثیر دیگران این حرفارو می زنی !‌ و هزار حرف دیگه

خلاصه بلخره کنار اومدیم و همدیگه رو ماچ کردیم و گفتیم فراموش کنیم اما واقعا دختر بسیار بی ادب و دریده و لکاته ایست که احساس مدیریت در تمام امور می کنه و مطمئنا من مدام باید باهاش درگیر بشم .

امیدوارم که بشه یه جورایی خونه مو یا بهتر بگم اتاقمو عوض کنم و حداقل برم پیش یه آدم غریبه ! اما پیش این آدم نباشم !

می گن چی ؟ دوری و دوستی ! واقعا نباید زیاد دور و برش پلکید چون با هیچ کس نمی تونه کنار بیاد .