آغاز 30 سالگی

امروز اولین روز از 30 سالگیمه . به دهه قبل زندگیم که نگاه می کنم از خودم راضیم. مهاجرت ، درس خوندن ، مستقل شدن ، کار خوب ، زندگی شیرینی که با میم داریم  ... تمام اینها در این دهه اتفاق افتاد.  آسون بدست نیومد ، باتلاش و سختی تونستم تک تکشون رو بدست بیارم اما امروز که به عقب نگاه می کنم می بینم که از خودم راضیم. 

یادمه نوجوان که بودم فکر می کردم به 30 سالگی نمی رسم  و قبل از اینکه انقدر پیر بشم می میرم اما امروز می بینم 30 سال خیلی هم نیست !

دلم می خواد که خیلی تغییرات تو زندگیم بدم. برای دیگران زندگی نکنم (همین الانشم تا مقدار زیادی اینکارو می کنم). دوستای بیخود رو که فقط دنبال سود و کسب منفعت از آدم هستن بریزم دور و همون چند تا دوستی رو نگه دارم که می دونم واقعا و از ته قلب دوستم دارن و همیشه به یادم هستن. اعتماد به نفسمو ببرم بالا و سعی کنم توی کارم بیشتر موفق باشم. امروز که اولین روز 30 سالگیمه به خودم قول می دم که زیاد اینجا نمونم و زود زود برم پیش برادرم. چون هیچ چیز مثل خانواده ی آدم نمی شه. فقط نهایتا 3 سال دیگه مونده ...

امسال شروع به خوندن یک رشته ی جدید دیگه در کنار کارم کردم. رشته ای که خوندنش نه بخاطر فقط دانشگاه رفتن که فقط و فقط به خاطر علاقه ی خودمه و از وقت استراحتم برای خوندنش می زنم اما می خونمش. مصمم که پیشرفت کنم  بخصوص توی کار باید حسابی خودمو و قابلیت هامو نشون بدم.


امروز آغاز یه دهه جدیده . امیدوارم ده سال دیگه که به عقب برمی گردم از دهه ای که گذشته راضی باشم.