اختلاف فرهنگی

اینجا مملکت آزادی هست و همه حق انتخاب کردن دارند اما من نه ... چرا ؟ چون حتی وقتی مهاجرت هم می کنی بند ها از دست و پایت بار نمی شود. اختلاف فرهنگ  بین خانواده ات و کشوری که سعی می کنی خودت را با زندگی کردن در ان وفق دهی مدام مثل پتگ توی سرت می خورد و به تو یاداور می شود که تو نمی توانی آزاد باشی و حق انتخابی نداری.  بنابرین اگر خواستار حفظ ارتباط خوب با والدینت هستی مجبوری مطابق فرهنگ انها قدم برداری و راضی نگهشان داری. غم انگیر اینست که انها فکر می کنند وادار کردنت به رفتار کردن مطابق فرهنگشان به نفع خودت هست و آخر عاقبتت حتما به خیر می شود. آنها جز فرهنگ خودشان چیزی نمی شناسند و تجربه ای نکرده اند و اصلا برایشان قابل درک نیست که کسی می تواند چیزی جز آن را هم بخواهد.

این حس خیلی آزارم می دهد ... حس اینکه با اینکه توی مملکت آزادی هستم باز هم نمی توانم آزادانه انتخاب کنم  و باید برای راضی کردن والدینم مطابق فرهنگ آنها رفتار کنم. فرهنگی که اینجا خیلی قسمت هایش عجیب و غریب و آزار دهنده می شود و خودت هم توجیحی برایش نداری. بارها شده دوست های سویدی ام سوالهایی کردند که نتوانستم جوابی به آن بدهم. سوالهایی که باعث شده احساس شرم و بدبختی کنم. خیلی اوقات سعی کردم خودم را به آن راه بزنم و به روی خودم نیاورم. 

میم هم خالف این هست که مطابق فرهنگ آنها رفتار کنیم. می گوید باید یکجا بایستی و بگویی می خواهم خودم انتخاب کنم.

با خودم می گویم انها به میل خودشان تو را می چرخانند و بعدها عواقب کارهایی که به خاطرشان کردی خرت را می گیرد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد