چند کلمه درباره فیلم دربند

امروز فیلم دربند رو دیدم ... فیلم نسبتا خوبی بود با بازی های خوب و جذاب. فیلمنامه هم خوب بود بجز چند مورد که از نظر من یکی غیر قابل باوره .  فیلم راجب نازنین دختر دانشجویی هست که در یکی از دانشگاه های تهران پذیرفته شده اما برای اخذ مجوز حضور در خوابگاه دچار مشکل می شود و مجبور به همخانه شدن با دختری به نام سحر ( پگاه آهنگرانی ) می شود. سحر بر خلاف نازنین که از دوستی با پسران پرهیز می کند و در مجموع شخصیت خودداری است، دوستان پسر زیادی دارد و دردسرهای زیادی برای نازنین درست می کند.



خیلی کارهایی که نازنین می کرد بنظر من غیر قابل باور بود . یکی از اصلی ترین مشکلات من این بود که کلا نمی تونم قبول کنم که چطور پدر و مادری اجازه می دن یک دختر بچه ی 18ساله تک و تنها راه بیفته بیاد تهران ... تا جایی که من دیدم  و شنیدم  وانتظار دارم معمولا حداقل رچند وز اول یکی از والدین یا آشناها همراهی شون میکه و اسکانشون می ده. اما این دختر از ابتدای فیلم تک و تنها بود و اصلا معلوم نبود از کجا اومده ، ننه باباش کین و چرا نیومدن باهاش ببینن اصلا دخترشون کجا داره می ره و چکار می کنه !؟

مشکل دیگه سحر همخانه ی بی بند و بار نازنین بود که کوچکترین اطلاعاتی از خانواده اش و اینکه چرا به تنهایی زندگی می کند در فیلم ارائه نشد.

بعد هم می بینیم که علیرغم اینکه نازنین ، سحر را نمی شناسد برای اینکه او را از زندان درآورد سفته امضا می کند که حماقت محض است و بس ... و در تمام طول فیلم هیچ خبری از پدر و مادر نازنین نیست که واقعا جای تعجب دارد.


در کل بدک نبود ... می شد یکی از فیلم های نسبتا خوبی که اخیرا دیدم حسابش کرد


گاهی زندگی ...

این روزها کارم خیلی زیاده ... شدیدا درگیر چند تا پروژه ام و وقت سر خاروندن ندارم و صبح تا شب کارم فقط سگ دو زدن و حرص خوردنه و متاسفانه همکارایی هم که باهام کار می کنن بخصوص یکیشون مدام می پیچونه و کم کاری می کنه و من باید جورشو بکشم . کلا اعصاب خوردیه همش ...

امروز که از شرکت اومدم یادم افتاد شنبه ولنتاینه ... کلاس زبان داشتم اما گفتم زودتر از شرکت میام بیرون برم مرکز خرید ببینم چی می تونم واسه ی میم بخرم. یک ساعت خیابونها رو دنبال یه کادوی مناسب بالا پایین کردم اما هیچی پیدا نکردم. هیچی ... بدبختی هم اینه که همه چیز داره ... هر چی که فکرشو بکنی و خوب آدمی که اینطوریه رو به سختی می شه خوشحال کرد ... وقتی داشتم می اومدم خونه پیش خودم گفتم مگه همیشه باید یه کادوی خیلی بزرگ بخری یه چیز کوچولو هم می تونه خوشحالش کنه و بهش نشون بده که چقدر دوستش داری ... رفتم یک گلدون گل صورتی خوشگل خریدم و اومدم خونه. پای تلویزیون لمیده بود و تبلت به دست داشت ورق بازی می کرد. سلام که کردم به زحمت سرش را بالا آورد و گفت سلاااااام ... گلدون رو دید و گفت این چیه ؟ چرا انقدر گل می خری تو ؟

اشک تو چشمام جمع شد و بغضم گرفت. دوباره کلش رفت توی بازیش. یکم فکر کردم و گفتم می دونی دلیلش چیه ؟ آخه شنبه روز ولنتاینه. تازه به خودش اومد و گفت آهان ! بعد همونطور که کلش پایین بود گفت بیا بوست کنم. حالم گرفته شد شدید. می خواستم بهش یاد بدم که چطور می تونه محبتش رو نشون بده . که حتما لازم نیست یه چیز خیلی بزرگ بگیره که خوشحالم کنه یه شاخه گل هم کافیه اما متاسفانه اونطور نشد که می خواستم. چقدر فکر کردم که یه چیزی بخرم که سورپرایز بشه که خوشحالش کنم اما آخرش اینطوری شد. زندگی گاهی خیلی نا امید کننده هست.


پ ن : دیشب که این اتفاق افتاد قهر کردم اومدم توی اتاق درم بستم بعد نیم ساعت میم اومد گفت چرا اینجا نشستی ... بعد گفت جوجو من که معدرت خواستم چرا دوست داری انقدر نازتو بکشم . گفت من خیلی بدم میاد از این کار و بخاطرت غرورمو شکستم یکبار ... دیدم راست می گه . من اونو همونطور که هست نمی پذیرم و می خوام اونو به شکلی در بیارم که خودم دوست دارم.قصد من از خرید گل فقط شاد کردنش بود و اینکه هیجان بدم به روز هر دومون ... پس برای چی باید روزمو به خودم تلخ می کردم و غصه می خوردم. خلاصه آشتی کردیم و رفتیم فیلم گذاشتیم و با هم دیدیم و یه سالاد خوشمزه هم خوردیم و کلی هم از مصاحبت هم لذت بردیم. زندگی الان شیرینه همچنان 

گند بزنن تو این پروژه

یه موقع هایی کار می ره روی اعصاب آدم ... یه موقع هایی می فهمی تو هیچ کاره ای نیستی و هیچ کاری ازت بر نمیاد و حرف هم بزنی می اندازنت بیرون پس بهتره دهنتو ببندی ... 

پروژه ای که توش قرار شده کار کنم افتضاح پیش میره ... انگار اصلا اینها هیچ چیز در مورد بیس کار هم نمی دونن ... اما تو حرف هم بزنی می زنن تو دهنت که تو یه کارمند ساده ای به تو چه اصلا ... توی رده  تو نیست اصلا در مورد فلان چیز نظر دادن ... و من می دونم که کاری که ازم می خوان غلطه و خراب از آب در میاد اما بازم باید چشم هامو ببندم و خودمو بزنم به کری و لالی و بروی خودم نیارم


حالم گرفتست ... این چه وضعشه آخه