فرق کانادا با سوئد

یکی از خانمهایی که توی شرکت باهاش آشنا شدم یه خانم کانادایی هست که فوق دکترای کامپیوتر هم داره و خیلی هم مهربون و دوست داشتنی هست . یکبار از فرصت استفاده کردم و ازش پرسیدم کانادا چه فرقی با سوئد داره ؟ اولین حرفی که بهم زد این بود که چندان فرقی ندارن و خیلی شبیه هستند . اما بطور کلی کانادایی ها اجتماعی تر از سوئدی ها هستند و احتمالا اونجا سریعتر میشه با جامعه ارتباط برقرار کرد . سوئدی ها مردم خجالتی و کلا محتاطی هستند اونهم بخصوص در رابطه با خارجی ها و کلا به community شون راه پیدا کردن در وهله اول شاید سخت بنظر برسه . 

به گفته این خانم تورنتو یکی از معروفترین شهرهای کانادا حدود 6 میلیون جمعیت داره!شهر شلوغیه اما از طرف دیگه خیلی هم multicultural هست چون مردم از بسیاری کشورهای مختلف اونجا زندگی می کنند.

از نظر آب و هوا گفت که سوئد و کانادا کاملا مشابه هستند . در واقع بهتره بگم استکهلم و تورنتو مشابه هستند تنها فرقشون در طول روز هست . سوئد در زمستانها 2-3 ساعت آفتاب کمتر از اونجا داره و تابستونها هم که چندین ساعت آفتاب بیشتر از همه جا از جمله کانادا داره چون افتاب تا ساعت 11-12 تو آسمونه!

ازش پرسیدم چرا اومدی سوئد گفت چون آرامش اینجا رو خیلی دوست دارم . تورنتو شهر شلوغ و درهم برهمی هست . سوئد کشور کم جمعیتی هست و زندگی کردن اینجا آرامش خاصی داره که اونجا نمی شه پیدا کرد!


هوراااااااااااااااااااااااا

عاقا قبول شدددددم این مرحله رو هم  ....  قر می دیم ... کلی شادی می کنیم ... بسی خوشحالیم امروزززززززززززززززز . (البته هنوز تموم نشده ها! مرحله بعد داره هنوز) 

بقیشو برین تو ادامه مطلب بخونین


ادامه مطلب ...

این روزهای من

از فردا می رم سر کار . کار دائم که البته نیست موقتیه و فقط برای چند ماه اما توی شرکت  معروفیه و مطمئنا به رزومه من کمک می کنه . کلی خوشحالم که با این وضع بیکاری حاکم بر اینجا ، تونستم همچین موقعیت خوبی رو ولو برای چند ماه پیدا کنم .

 اینجا عید پاک بود و 4 روز تعطیلی داشتیم پشت هم . البته من سرما خوردم خیلی شدید و کل  4 روزو توی رختخواب بودم . توی این 2-3 سال اخیر هیچ وقت همچین سرمای سختی نخورده بودم . میم دوست داشت بریم سفری جایی اما دیر به فکرش افتادیم!

الان اینجا 8 شبه و من هنوز ناهار هم نخوردم . البته ساعت 1 ظهر از خواب پاشدم . برای ناهار هم خورشت بادمجون درست کردم اما نیم ساعت پیش که رفتم غذا رو بکشم فهمیدم پلوپزو به برق نزده بودم ! 

سعی می کنم نگران نتایج مصاحبه هفته پیش نباشم و به خودم دلداری بدم که حتی اگه بر فرض محال ردم هم کنند کار فعلی رو برای چند وقت دارم . میم میگه که من حس خوبی نسبت به این مصاحبت دارم و می دونم که قبول می شی . حالا شاید همه اینها رو برای دلخوشی من می گه . مامان و بابا هم خوشبین هستن . بابا می گه غصه نخور مطمئنم قبول میشی !  و من فقط از خدا می خوام چیزی رو که به صلاحمه برای پیش بیاره . راستش بلاتکلیفی هم خیلی سخته و حالا خوشحالم که حداقل برای مدتی سرم گرم خواهد بود به کار . 

کاره هم کاملا به طور تصادفی پیدا شد و در واقع خودشون باهام تماس گرفتن که ما دنبال یه همچین شخصی هستیم برای یه پروژه کوتاه و من هم از خدا خواسته رفتم قرارداد بستم. بعد کار توی این شرکت جدید می تونم بگم توی دو تا از بزرگترین کمپانی های سوئدی کار کردم و این خودش خیلی کمک بزرگیه حداقل برای شناخت کمپانی ها و انتخاب نهایی کار ! چون همونطور که می دونید محیط کار روی روحیه آدم خیلی اثر می گذاره و خیلی خیلی مهمه . توی کمپانی قبلی که واقعا هر روز از خدام بود برم سر کار از بس محیطشو دوست داشتم. امیدوارم این یکی هم همونطور باشه.

چند روز پیش با میم رفتیم تمرین دوچرخه سواری . آخه مسیر خونه تا سر کار کوتاهه و با دوچرخه میشه 10 دقیقه ای رفت. راستش من از 7-8 سالگی تا حالا سوار دوچرخه نشدم و بکل همه چیز یادم رفته ! الان اصلا نمی تونم تعادلمو روی دوچرخه حفظ کنم و باید چند وقتی تمرین کنم .

کلا شرایط الان من خیلی سخته . درسم تموم شده و چند وقتیه دنبال کارم . تزمم معلق نگه داشتم تا کارم قطعی بشه . هی مصاحبه می ری هی نگرانی از نتیجه اش و حرص می خوری. نگرانی بابت ویزا و پول و تز و ... خدا رو صد هزار مرتبه شکر که میم توی این راه سخت همراهمه و تنهام نمی گذاره وگرنه خیلی سخت تر می گذشت .


پ ن :  راستی اخیرا فیلم فرش ایرانی رو دیدم ... اگه کار پیدا کنم و خونه بخرم دوست دارم یه فرش خوشگل ایرانی از ایران بیارم و یه عالمه صنایع دستی و ... باور می کنید وقتی چشمم به خونه های کاهگلی و روستایی و کلون های در و اینجور چیزها می افته چقدر هوای ایرانو می کنم ؟ دوست دارم فقط یه هفته بیام ایران برم تو دل در و دهات ! 

کار پیدا کردن در سوئد

چند نفر از دوستان ازم در مورد شرایط کار توی سوئد پرسیده بودن و منم ترجیح دادم یه جواب کلی اینجا به همه بدم . طبیعتا اگه سوالهای بیشتری در این مورد داشتین خوشحال می شم اگه بتونم کمکی بهتون کنم . 

اول از همه اطلاعاتی که من دارم بیشتر در مورد رشته خودمه و چند تا رشته دیگه فنی که دوستام خوندند . اینجا برای کار پیدا کردن بهتره که به زبون سوئدی مسلط باشید چون بجز چند تا شرکت بین المللی توی اکثر شرکتها سوئدی صحبت می کنند و سوئدی دونستن جز شرایط اولیه استخدام هست . حتی اگر توی شرکت های بین المللی هم باشی باز ممکنه بهت سخت بگذره چون اکثرا توی ساعت ناهار و ... سوئدی صحبت می کنند و طبیعتا وقتی تو سوئدی ندونی نمی تونی زندگی اجتماعی خوبی داشته باشی و باهاشون ارتباط برقرار کنی .

 بازار کار سال پیش خیلی جالب نبود و کار پیدا کردن برای بسیاری از دوستان دور و بر من سخت بود. حتی بخاطر شرایط اقتصادی چند تا از شرکت های بزرگ سوئدی مثل اریکسون تعدادی از کارکنانشونو بیرون ریختن . این رو هم باید در نظر گرفت که سوئد یه کشوری هست با 9 میلیون جمعیت و در مقایسه با کشوری مثل آلمان کار اینجا کمتره (آلمان فکر کنم 80 میلیون جمعیت داره ) پس طبیعیه که اونجا کار هم بیشتره . جدا از این اینطور که شنیدم و تو آمارها دیدم فعلا آلمان اوضاع اقتصادیش بهتر از سوئد هست یعنی نرخ بیکاریش کمتره .

اینجا هم مثل اکثر کشورها از متقاضیان کار سابقه سوئدی و رفرنس سوئدی می خوان و اکثر دانشجو ها سعی می کنن کارآموزی و تزشونو توی شرکت های بزرگ و معروف بگیرن تا این مشکل حل بشه  و بتونن کار پیدا کنن . 

برای کارهای مربوط به software اکثر شرکت ها چندین تست برنامه نویسی از متقاضی می گیرن و معمولا باید از چندین مرحله رد بشی تا بتونی کار رو بگیری که اونم بستگی به شرکتش داره . زبانهای رو بورس تا جایی که من می دونم Net. و Java هست . اینجا برخلاف کانادا و آمریکا  شرکت ها معمولا مدرک فوق می خوان. طبیعی هم هست که باید مدرک سوئدی داشته باشی. حالا ممکنه بعضی شرکت های کوچیکتر برای کارهای معمولی تر مثل طراحی وب و ... مدرک لیسانس هم قبول کنن . 

برای کار سریع و خوب پیدا کردن اینجا هم لازمه  connection  یا همون پارتی داشته باشی . البته اینطور نیست که بدون پارتی نشه کار پیدا کرد اما پروسش سخت تر و زمان گیر تره . در واقع پارتی یه جورایی مثل رفرنس می مونه دیگه و کار تو رو تایید می کنه . در آمدها هم بستگی به نوع کار داره . من از 20000 کرون دیدم تا 350000 و حتی بیشتر که بستگی به نوع کار و شرکت و سابقه کارت داره . البته باید 30% مالیات رو هم از روش کم کنین تا خالص دریافتی رو بدست بیارین . برای یه زندگی معمولی دانشجویی هم معمولا 7000 کرون در ماه احتیاج هست . 

اینجا برای کارهای فنی و گاها کامپیوتر متقاضیان خانوم شانس نسبتا خوبی دارند چرا که توی رشته های فنی معمولا تعداد متقاضیان خانم کمتر هست و کارفرماها هم ترجیح می دهند تعداد کارکنان خانم و آقا مساوی باشه اینه که خانم استخدام می کنن اینطوری که شنیدم !

صنایع اتومبیل سازی اینجا رونق خاصی داره . شرکت های Volvo , Saab و Scania از جمله شرکت هایی هستند که در این حوزه فعالیت می کنند . رشته ی مکانیک بخصوص اینجا بازار کار خوبی داره .

در زمینه IT سوئد یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیاست و شرکت های معروفی از جمله Intel, Motorola, Ericsson,ARM, Symantec, Oracle , Sony Ericsson Mobile اینجا شعبه دارند.

باید در نظر بگیرید که سوئد کشور بسیار کوچیکی هست با جمعیت کم و سطح زندگی بالا و البته نسبتا گرون.  اکثر شهرهای سوئد حدود صدهزار نفر و شاید خیلی کمتر جمعیت دارند . اگه دنبال جای شلوغ هستید بهتره جاهای دیگه رو امتحان کنید . حتی استکهلم که پایتخته هم 800000 تا جمعیت داره. اگه  دنبال یه محیط آروم و پر از آرامش و تقریبا بدون استرس هستید سوئد و بقیه کشورهای اسکاندیناوی می تونن انتخاب های مناسبی براتون باشن .


پ ن : یه مصاحبه ی خیلی مهم رفتم توی یه شرکت سوئدی خیلی معروف و قراره نتیجش تا آخر این هفته اعلام بشه . دعا کنین که قبول بشم چون کارشو که خیلی دوست دارم . تازه اگه قبول بشم باید برم مصاحبه کنم برای مرحله بعدی ! اصلا از فکرش نمی تونم بیرون بیام دارم از استرس سکته می کنم هااااا



خراب کار !

عاقا من جدیدا خیلی خراب کاری می کنم .  دیروز چشمم هدست به اون گندگی رو که افتاده بود روی مبل ندید و زرتی نشستم روش و هدسته شکست . خیلی هم هدسته خوبی بود و مطمئنم الان بخوام نمونشو بخرم باید کلی پول بابتش بدم . م خیلی از دستم عصبانی شد و گفت که خیلی بی دقتم و هیچی برام مهم نیست , چون من هر چیزی رو که بزنم خراب کنم فوری میگم عیب نداره یکی دیگشو می خرم و این م رو خیلی حرص میده. گفت اگه بزنی چیزایی رو که دوستشون دارم خراب کنی می کشمت ! (خیلی عصبانی بود) 

پارسال هم که اومده بودم سفر دیدن م ، صبح که از خواب پا شدم پام اشتباهی رفت روی عینک م و شیشه عینک شکست . حالا بماند که اصلا عینک روی زمین چیکار می کرد که من نبینم و پام بره روش! بمیرم برای بچم که انقدر مظلومه که هیچی بهم نگفت . 800 کرون ازش گرفتن تا عینکشو درست کنن و م صداشم در نیومد . تازه عینک یدک هم نداشت و تا چند روزحسابی بهش سخت گذشت . (سر این قضیه واقعا عذاب وجدان داشتم!)

ظرف و ظروف تا دلتون بخواد شکستم ! چند تا لیوان و بشقاب و ... بدترین چیزی که خراب کردم دوربین دیجیتالم بود . رفته بودم ایران و دوستام خونمون پیشم بودن و داشتیم عکس می گرفتیم . دوربینو گذاشتم روی پیانو و نتظیم کردم که ازمون عکس دسته جمعی بگیره که یهو از روی پیانو پرت شد روی زمین و شکست ! به همین سادگی !

چقدر از خودم بدم میاد وقتی این شاهکار ها رو می زنم ! آخه آدم انقدر بی دقت ! م می گه چون خیلی چیزها اصلا برات مهم نیست و بهشون اهمیت نمی دی !

توی حرف زدن هم خیلی جاها شده بدون فکر حرفهایی رو زدم که بعدا پشیمون شدم و به غلط کردن افتادم !

م میگه دختر تو چرا قبل انجام دادن کارهات فکر نمی کنی ؟!  مگه همه کارها رو باید امتحان کنی و بفهمی که نباید انجام میدادی ... این جمله حال منو خیلی خوب توصیف می کنه :

عمری را تلف کردم تا بفهمم... فهمیدن همه چیز لازم نیست !!!