دردسرهای آخر هفته

دیروز عجب روزی بودها ، ساعت پنچ و نیم صبح پا شدم با قطار برم یه شهر دیگه دنبال کارام و پاسپورتمو از سفارت بگیرم که زود بتونم برگردم برم سرکار! در واقع قصد داشتم قبل ناهار سر کار باشم. تو سفارت بعد یکساعت و نیم دو ساعت معطلی بهم گفتن پاسپورتت حاضر نیست! حالا هر چی توضیح می دی که من ویزام تموم شده و به پاس جدیدم نیاز دارم برای اپلای به گوش هیچکی نمی ره !خلاصه خیلی حالم گرفته شد وبا اعصاب داغون بلیط گرفتم و برگشتم به شهر محل کارم و گفتم با همون پاس قدیمی که مدت چندانی هم نداره اپلای می کنم . نرسیده به شرکت تو اتوبوس از سفارت زنگ زدن که خانوم بیا پاستو بگیر حاضره ! کلی خوشحال شدم و دوباره برگشتم و پاسو گرفتم اما کلی وقتم تلف شد. اصلا شرکت نتونستم برم و یه 1000 کرونی هم خرج این 4 بار رفت و آمدم از این شهر به اون شهرشد ! در هر حال حداقل الان خیالم راحته که برای ویزا اقدام کردم .

دیشب هم تو شهر فستیوال بود ، من و میم راه افتادیم بریم خرید که دیدیم مرکز شهر خیلی شلوغه. گفتیم یکم چرخ بزنیم و ببینیم چه خبره . یه سری وسائل شهربازی رو آورده بودن تو شهر و ملت داشتن حال می کردن و جیغ و داد و بیداد. یه عالمه برنامه های مختلف موسیقی و رقص و ... بود و من از ذوق یادم رفت عکس بگیرم کلا. بعدش هم با دوستای میم رفتیم یه رستوران ... رویهم رفته دیشب بد نگذشت هرچند من خیلی خسته و درب و داغون بودم.

سوئدی بلد نبودن مشکل این روزهامه , خیلی کم بلدم و اکثرا نمی فهمم اطرافیانم چی دارن می گن و این خیلی اعصابمو خورد می کنه . میم هم روانمو بهم ریخته با کارها و حرفاش ... گاهی هیچ حوصلشو ندارم. دلم می خواد از دست خودشو و کارهاش سر به بیابون بگذارم. نمی دونم چشه ! فکر نمی کنم بدش بیاد یه مدتی به خودمون استراحت بدیم ! همیشه می گه یکی از دلایل سوئدی یاد نگرفتن ما اینه که دوست پسر دوست دختر سوئدی نداریم و کلا خیلی علاقه داره بره این دخترای سوئدی رو تست کنه ! گرچه مدتی هم قبل من با یکیشون دوست بوده و کات کردن خیلی زود. هیچ وقت احساساتشو درست بروز نمی ده که آدم بفهمه اصلا چی می خواد!

امروز ناهار رفتیم یه رستوران کرد که غذای ایرانی مثل کباب اینا هم داشت(عکس کبابش اون پایینه). من که هیچی نخوردم و حالم بهم خورد از محیطش و غذاهاش اما میم دو لپی خورد که هیچ غذای منم خورد بجام . تو رستورانه پر عرب و آفریقایی و اینا بود و یکدونه ایرانی هم پیدا نمی شد. بدتر از همه این بود که زیادم تمیز نبود و چون من به تمیزی خیلی حساسم دست و دلم اصلا به خوردن نرفت که نرفت.تو رستورانه اصلا حس نمی کردی تو سوئدی همه عرب و آفریقایی و ... انگار تو یه کشور عربی چیزی هستی از بس محیط و آدماش متفاوتن از اون چیزی که همیشه عادت داری تو رستورانا ببینی. من که دیگه از دلتنگی برای کباب بمیرم هم نمی رم اونجا. قبلا یه رستوران یونانی رفته بودم که کباب داشت و جوجه کباب و خیلی هم شبیه غذای ایرانی بود و با برنج هم حتی می شد سفارش بدی. بنظرم تمیزی و کیفیت غذای اون رستوران خیلی بهتر از این یکی بود.



 پ ن : راستی جدیدا میم خیلی غرغر می کنه که چرا وبلاگ می نویسی . می گه همه زندگی ما رو برداشتی نوشتی رو وبلاگت. راستش خودمم حس خوبی ندارم که پست ها رو بی رمز و باز بگذارم چون یه سری افرادی آدرس وبلاگ منو از سابق می دونن و میان خیلی راحت از جزییات زندگیم باخبر می شن و این هیچ خوب نیست. می گین چیکار کنم ؟    

دکتر آیدا و شکستگی پا !

میم پریروز رفته بود کارتینگ (ماشین سواری). وقتی اومد گفت خوردم به یه ماشین دیگه و سرم محکم خورده به دستم، همه جاشم زخم و زیلی بود انگار که از میدون جنگ برگشته! می گفت دستم درد می کنه. من تو دلم گفتم این عجب ادا اصولی میاد که خودشو برای من لوس کنه . اصولا مردا وقتی یه زخم کوچیک بردارن می گن بیا ببین زخم شمشیر خوردم. خلاصه تحویلش نگرفتم. آقا بعد دو روز از شدت دست درد رفته دکتر . دکتره گفته که دستت شکسته ! و دستشو گچ گرفتن !‌ دلم انقده براش سوخته ! آخه دیروز یه سره داشتم سرش غر می زدم که تو خیلی نامنظمی و همیشه همه چیزات همه جا ولو هست. امروز اومدم خونه دیدم با دست شکسته همه جا رو صبح جمع و جور کرده. دلم براش کباب شد به خدا ! چقدر من بدم. مامانم هم دعوام کرد گفت این شاهکارهای رو که می زنی رو برای من تعریف نکن اعصابمو خراب می کنی !‌

من خوشبختانه تا بحال دست و پام نشکسته (بزنم به تخته) اما داداشم تا دلتون بخواد دست و پاش شکسته و گچ گرفته. یکبار که یادمه جفتمون فنچ بودیم و پای آیدین تو گچ بود و کلافه شده بود. اومد گفت آیدا من می تونم رو این پا راه برم اصلا هم درد نمی کنه! منم احساس دکتری بهم دست داد و گفتم خوب اگه می تونی که یعنی خوب شدی بیا گچو باز کنیم! خلاصه با چاقو  افتادیم به جون گچه و به هزار زحمت بازش کردیم . فرداش بابام بردش دکتر، دکتر گفت پات خوب نشده روشم راه رفتی باید دوباره گچ بگیریم ! پای بیچاره رو دوباره گچ گرفتن و یکماهی هم توی گچ بود باز !  

دلم از دستم برفت !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

هنوز خیلی مونده...

با دوست جدید ایرانیم که گاهی لطف می کنه و منو میاره از شرکت تا یه مسیری می رسونه صحبت می کردیم . شوهرش سوئدیه . ازش پرسیدم راضی هستی ؟ گفت خیلی . البته یکمی اختلاف فرهنگی طبیعیه اما انقدر نیست که مشکل درست کنه . دو تا آدم از دو تا شهر مختلف توی ایران هم ممکنه اختلاف فرهنگی داشته باشین از زمین تا آسمون . می گفت اصلا نمی تونه با پسرهای ایرانی کنار بیاد چون حرمت و احترام زن رو نمی فهمن و شوهرش تازه معنی تساوی حقوق زن و مرد رو بهش فهمونده. اینم بگم که تساوی حقوق زن و مرد رو باید با عمق وجودتون تو یه جامعه درک کنین. ما توی ایران و در محیطی آکنده از تبعیض جنسیتی بزرگ شدیم و فهم درستی از تساوی حقوق و معنیش نداریم. حتی من که الان چندین ساله که سوئدم باز هم نمی تونم ۱۰۰٪ ادعا کنم که می فهمم تساوی حقوق زن و مرد یعنی چی و زندگی در چنین جامعه ای چه تفاوتی با ایران ما داره. یه مثال خیلی خیلی کوچیکش اینه که اینجا زنها خودشونو دست کم نمی گیرن ، اعتماد به نفسشون بالاست و مثلا حتی بارهای سنگینو جابه جام می کنن و هیچ مردی هم برای کمک نمیاد چون اگه بیاد به زنها بر می خوره! (اینا هم از اینور بووم دارن می افتن از بس که می خوان به حقوق زن احترام بگذارن) جالب اینجا بود که می گفت همسرش به ایران علاقه داره و قبل ازدواجشون دوبار اومده بوده ایران و فارسی هم بلده ! طفلک می گفت نمی تونم ۴ کلمه حرف خصوصی با مامانم اینا بزنم چون می فهمه !

عاقا کار کردن خیلی سخته ها ! بخصوص که توی این شرکته باید کارت بزنی و همه چیز دقیقه. هی جوونی یادش بخیر. تا چند وقت پیش یک آیدای بی خیال و  بی دغدغه بودم و واسه خودم ول می گشتماااا ، دستی دستی نون بیار خانواده شدم (خانواده تک نفری آیدا)! 

امروز همکارم بهم گفت ماشین دست دوم می خری دقت کن و سعی کن بالای ۲-۳ سال و حداکثر ۶ سال نخری ! من پولم نمی رسه که بخوام ماشین نوی نو بخرم. گفت ۷ سال بشه دیگه داغونه هی خراب میشه باید بدی تعمیرگاه کلی خرجشه . ملت رانندگی می کنن و بغلشون می شینم انقدر هوس روندن به سرم می زنه ، کی بشه منم ماشین دار بشم ؟! کی بشه پاس سوئدی بگیرم ؟ کی بشه ویزام بیاد خیالم راحت شه ؟ کی بشه ... این کی بشه ها تمومی ندارن به خدا ... یکیشونم که درست میشه باز چیزای جدید میان و آدم همچنان نگرانشونه ولی خدارو صدهزار مرتبه شکر که کار دارم و دستم رفته تو جیب خودم و مجبور نیستم از جیب بابا و مامان خرج کنم ! 

رها چند تا نقاشی سیاه قلم گذاشته بود و منم گفتم این نقاشی رو که میم سه سال پیش از صورتم کشیده بود براتون بگذارم . البته بچه مبتدیه ها اما عاشق نقاشیه. در کل به نقاشیه که نگاه کنی حداقل می فهمی که من رو کشیده و همین من رو امیدوار می کنه!  بدترین قستمش نقاشی موهامه ، بلد نیست مو بکشه هنوز. اگه دیدین نظرتون رو هم بگین ، رمزش همون رمز همیشگی هست