چرا منفی بافی؟!

چرا بعضی ها انقدر منفی بین و منفی باف هستن و همیشه به جنبه منفی مسائل نگاه می کنند؟ به هر طرف که نگاه کنی کم نیستند آدمهای منفی باف دور و بر آدم. وقتی توی یک عکس خوشگل می افتی ، یا لباس زیبا می پوشی یا کلا وقتی خوب هستی هیچی نمی گن ساکت ساکت هستن اما امان از وقتی که حال و حوصله نداشته باشی ، توی یک عکس بد افتاده باشی یا نظری بدهی برخلاف نظرشان. زمین و زمان را بهم می دوزند و بدون اتلاف وقت می آیند سراغت و کلی گله و شکایت و نصیحت می کنند و بعد هم خاطر نشان می شوند که من تمام اینها را فقط و فقط بخاطر اینکه دوستت دارم می گویم و بس. اینها فقط بلدند بدی ها و اشتباه ها را یادآوری کنند نه چیز دیگر. اصلا نمی توانند جنبه خوب یک چیز را  ببینند و درک کنند. انگار گِلشان  را با منفی آمیخته اند و چقدر حس بدی دارد بودن در کنار اینجور آدمها و شنیدن منفی بافی هایشان در تمام زمینه ها! اکثرا هم مطلبی برای منفی بافی و غر زدن پیدا می کنند و بیکار نمی مانند. اینها انگار سخاوت ندارند و زبانشان برای گفتن یک کلام نیکو و شاد کردن دل یک آدم نمی گردد . و چقدر انرژی منفی پراکنده می کنند. 

دقیقا بر عکس اینها آدم های مثبت که چقدر هم در کنارشان احساس آرامش می کنی. آنها همیشه نکته مثبتت را یاد آوری می کنند و به اصطلاح نیمه پر لیوان را می بینند. این آدمها، زیبایی ها و توانایی هایت را به تو یادآور می شوند و به اعتماد به نفست می افزایند. 


چرا دسته دوم را ول کردیم و به دسته اول چسبیدیم ؟ چرا بعضی از ما در تعریف کردن انقدر بخیل هستیم و در انتقاد کردن همیشه اول صف می ایستیم ؟ واقعا چرا ؟


خوشبختانه دور و بر من دسته دوم بیشتره تا دسته اول و از این نظر راضیم . دور و بر شما چی ؟ 

آخر هفته خود را چطور گذرانده اید ؟!

دیروز هوا عالی و آفتابی بود و من هم تصمیم گرفتم از خونه بزنم بیرون . رفتم کنار دریاچه نزدیک خونه روی اسکله دراز کشیدم و پاهامم کردم توی آب . نمی دونید چه احساس آرامشی کردم. البته آب هنوز نسبتا سرد بود و نمی شد مدت طولانی پا رو توش نگه داشت و یخ می زدی ! مردم اینجا وقتی هوا گرم میشه مثل مور و ملخ می ریزن بیرون . خلاصه همه لباس های تابستونی پوشیده بودن و می گشتن . بعد هم رفتم یه فروشگاه زنجیره ای که خرید کنم و برگردم خونه . توی فروشگاه چرخ یه خانومی گرفت به یه باکس بزرگ آب ج و و باکس ولو شد روی زمین همه جا رو به گند کشید . اتفاقا یکی از کارکنان فروشگاه هم همون دور و بر بود. به خانومه هیچی نگفت فقط سریع با یه ماشین بزرگ مخصوص تمیز کردن زمین برگشت و گندکاری ها رو جمع کرد. تو اون لحظه به این فکر کردم که اگه این اتفاق تو فروشگاه شهروند می افتاد با خانومه چه برخوردی می کردن ؟!

قرار بود که با دوستهای میم بریم بولینگ. این دوستهاشو من تابحال ندیده بودم واسه همین کلی خوشتیپ کردم و یه کفش لژدار هم پوشیدم که مثل این سوئدی ها قد بلند و رشید بنظر بیام! رسیدیم به باشگاهه دیدم که اونجا کفش مخصوص هست که باید بپوشم! خلاصه کلی خورد تو حالم. تو همون لحظه هم میم زنگ زد به دوستاش که ببینه کجا هستن ، اما فهمید که باشگاه  رو اشتباهی اومدیم و دوستاش یه باشگاه دیگه هستن . خلاصه کلی طول کشید که رسیدیم به باشگاهی که دوستاش رفته بودن ولی متاسفانه اونها بازی رو تموم کرده بودن و داشتن می رفتن بار. ما هم باهاشون رفتیم . بچه های خوبی بودن . اکثرشون سوئدی بود و توشون یه دختر ازبکستانی هم بود که دوست دختر یکی از پسرهای سوئدی بود. خیلی هم دختر مهربون و خوش اخلاقی بود. این سوئدی ها خیلی آدمهای محتاطی هستن و به سادگی با کسی صمیمی نمی شن اما از اونجایی که اینها مست شده بودن کلا قاطی کرده بودن و دری وری زیاد می گفتن و کلی پسرخاله شده بودن! یکیشون هم طفلک مرتب از من عذرخواهی  می کرد و می گفت من نمی فهمم چی دارم می گم در حالیکه حرف بدی هم نمی زد! تازه ساعت یک نصفه شب هم چند نفرشون می خواستن پیاده برگردن خونه که کلشون هوا بخوره اما من به میم غر زدم که خوابم میاد و هوا سرده و ... و راضیش کردم که ما با اتوبوس برگردیم!


یاد انشاهای دبستانم افتادم 


پ ن : امروز باز مصاحبه دارم و شرکت نمی رم  ... میم خیلی دوست داره مصاحبه امروز رو قبول شم چون شهرشم با شهری که میم هست 30 دقیقه فاصله داره و مجبور نیستم شهرمو عوض کنم و برم راه دور . برام دعا کنین ...

کابوس زلزله

این روزها از بس در نقاط مختلف ایران زلزله اومده منو ترس برداشته و ذهنم شدیدا درگیر و مشغول شده . زلزله های اخیر باز هم زنگ هشداری بود برای خیلی ها... تا هنوز خیلی دیر نشده یه فکری بحال تهران و حتی بقیه شهرهای بزرگ و کوچک بکنن. اینهمه هشدار میدن اینهمه مقاله می نویسن اما هممون به شوخی می گیریم و عمق فاجعه رو درک نمی کنیم! این روزها  حرف و حدیث راجب زلزله زیاده . از یه طرف آدمهایی مثل بهرام عکاشه پدر زلزله شناسی ایران برای صدهزارمین بار هشدار های لازم رو میدن و از یه طرق یک مشت آدم ... همه چیز رو مسخره و شوخی می گیرن و ...

 هر سال چقدر زلزله ی توی کشورمون اتفاق می افته و توی هر کدوم از این زلزله ها چقدر کشته و زخمی داریم. اما باز هم درس عبرت نمی گیریم. کشور ما جزو 6 تا کشوری هست که احتمال زلزله توی اون بسیار زیاده پس نباید هر دفعه که زلزله میاد اینهمه غافل گیر بشیم. نباید با زلزله 6 ریشتری اینهمه کشته و زخمی داشته باشیم. اما متاسفانه عدم برنامه ریزی و خونه های غیر مقاوم در برابر زلزله هر دفعه کار دستمون میده. اون بساز بفروش های بی انصافی که موقع آپارتمان سازی از سر و ته خونه ها زدن تا به سودشون برسن واقعا چطور می تونن سر بر بالین بگذارن ؟ من خودم از وضع و اوضای ساختمان سازی بخصوص در تهران کاملا خبر دارم و همین خیلی خیلی نگرانم می کنه. متاسفانه ساختمان سازی افتاده دست یه مشت دلال و آدم بی سواد که برای رسیدن به سود از هیچ کاری روی گردان نیستن ! معلومه با این وضع نتیجه چی میشه دیگه .

تهران شهریه که کاملا روی گسل بنا شده بدون اینکه به خطر زلزله ی احتمالی اون حتی فکر بشه. به گفته کارشناس ها زلزله خبر نمی کنه و هر لحظه احتمال میره در تهران زلزله بیاد پس همه باید خودشونو رو برای این مسئله آماده کنن. اینجا می تونین در مورد محله هایی که روی گسل قرار دارند بخونید. جالب اینجاست که شمال تهران جایی که خانه ها بیشترین قیمت ها رو دارن دقیقا روی گسل قرار داره ... 

فکر اینکه یه زلزله 7-7.5 ریشتری چه بلایی سر تهران می تونه بیاره واقعا منو این روزها اذیت می کنه. اینکه چه بلایی سر عزیزان و دوستانم میاد ... و اینکه کی مقصره و چرا باید اوضاع به این منوال باشه ؟ این کابوس ها وقتی توی خود تهران هم زندگی می کردم گریبان گیرم بود . حالا هم دست از سرم برنمیدارد ، با این فرق که حالا خودم از معرکه جسته ام و نگران بقیه هستم .