مامان عاشقتم !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شرکتی که موقتا توش کار می کنم بیشتر کارشون تحقیق هست و اکثر افراد هم دکترا دارن . دپارتمانی که توش هستم آگهی یک کار دائم رو داده بود و منم با مدیر دپارتمان صحبت کردم که علاقمندم به این کار و البته تجربه چندانی توی اون زمینه نداشتم اما علاقه داشتم . مدیر بخش بهم گفت که بهتره فعلا موقتا مشغول کار باشم تا شاید بعدها بهم کار دائم هم بدن ! اما من که خر نیستم کار دائمی رو که پیدا کردم ول کنم و به کار موقت تو این شرکت ادامه بدم ! 

امروز توی تایم فیکا (یادتونه چی بود ؟ ) یه دختر سوئدی اومد و گفتن یک کاندیدا هست برای همون کاره. فکر می کنم استخدامش کنن . اومده بود چند ساعت توی محیط باشه و ببینه که چطوریه . من خیلی حسودی کردم...  خوب خودمم کار پیدا کردم توی یه شرکتی شاید حتی بهتر از اینجا و به همین اندازه هم معروف اما از اینکه پس زده بشم توی یک چیزی اصلا خوشم نمیاد و واسه همین ناراحتم 

اینجا چون همه دکترا دارن یکم آدم احساس بدی داره چون توی هر کاری مدام بهت یادآوری می کنن که تو فوق لیسانس هستی و ما دکترا ! با خودم فکر کردم شاید بد نباشه بعدها برم دکترا بخونم ...

دکتراهای این شرکت مدام یا در حال مقاله نوشتن هستن و یا کنفرانس می رن و بقیشم ول می گردن. برنامه نویسهای بدبخت از جمله من عرق می ریزن و زحمت می کشن و سر آخر هم کار بنام اونها تموم میشه و به آدم هم می گن هر چی باشه اون دکترا داره تو فوق پس حرف نزن! انقدر اعصابم خورد میشه از این وضع. همش این حسو داری که از بقیه کمتر هستی !


بر سر دو راهی !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چند روز بود که حالم کلی خوش بود اما انگار دنیا چشم نداشت ببینه و باید حتما می زد تو حالم . امروز تو اداره پروژه ای که دستم بود گیر کرد و کلی حرص و جوشم داد . برنامه نویسی همیشه مکافاته و منم همیشه گرفتارش ! (این منفی بافی بود آیا ؟! )

از شرکت تا خونه پیاده قدم می زدم و به زمین و زمان فحش و دری بری می گفتم ... می گفتم بابا من اگه نخوام برنامه نویس بشم باید کی رو ببینم آخه ؟ من می خوام خبرنگاری ، نویسنده ای چیزی بشم. کلا هر چی مربوط به هنر باشه رو دوست دارم. اتفاقا امروز تو شرکت یهو همینطوری شروع کردم به نوشتن ... تا هجده سالگی و قبل کنکور هر از گاهی برای خودم داستان می نوشتم اما همه دعوام می کردن که بچه بشین درس بخون. رمان نوشتن مگه برات آب و نون میشه! خلاصه ذوق منو کور کردن نگذاشتن جی کی رولینگ بشم. اما این روزها یکی از دوستام تشویقم کرد که باز شروع کنم به تلاش و دست از نوشتن نکشم... خلاصه توی شرکت یهو نوشتنم اومد و شروع کردم.

من هیچ وقت رمان کوتاه ننوشتم و همیشه دوست داشتم یه ضرب رمان بلند بنویسم ایندفعه هم مثل دفعه های قبل. اکثرا وقتی می خواستم رمان بنویسم اسم ها و جزییات داستان انقدر برام مهم می شد که از خط کلی داستان هم مهمتر بود اما اینبار خیلی ساده از کنار اسم و اینجور چیزها رد شدم. قدیمها یه کتابچه درست کرده بودم پر از اسم و حتی فامیلی که وقتی می خوام رو شخصیت هام اسم بگذارم به دردسر نیفتم ! همه جور اسمی هم توش پیدا می شد! فکر می کنم هنوز هم دفترچه هه تو اتاقم باشه. 

بیست سالم که بود قاطی پاتی کردم و همه رمانها و نوشته هامو که روی کاغذ هم بودن ریختم توی یک کیسه و بردم انداختم تو سطل زباله میدون تجریش! بعدها کلی غصه خوردم که چرا همچین غلطی کردم و نوشته هامو نابود کردم! الان فکر میکنم بهتره آدم این نوشته ها رو تو کامپیوتر نگه داره که غصه ی این چیزها رو هم نداشته باشه 

راستی یادمه اون وقتها که می نوشتم گاهی خودم وقتی نوشته هامو می خوندم می خواستم شاخ دربیارم و باورم نمی شد اینها رو من نوشتم ! 

من کلا خیلی اوقات که می خوام بنویسم نوشتنم نمیاد و اگه به زور بنویسم نوشتم اصلا اون چیزی نمیشه که باید بشه! نمی دونم چرا !

راستی نظر شما در مورد نوشته های من چیه ؟! بنظرتون اصلا استعداد نوشتن دارم ؟! راستشو بگیناااا ، خودم می دونم که باید خیلی تلاش کنم تا به نتیجه ای که می خوام برسم 

کلا نوشتن و نظر خواننده رو جلب کردن و تشویقش به خوندن ادامه متن خیلی سخته حتی توی وبلاگ نویسی . چند درصد وبلاگهایی رو که می ریم درست می خونیم ؟ اکثرا دو خطشو می خونیم و خسته می شیم ول می کنیم نه ؟! (وبلاگای دوستامونو نمی گم ها! وبلاگ های جدید رو می گم که برای اولین بار بهش سر می زنیم) 


پ ن : چقدر سخته واسه پست ها تیتر انتخاب کنی! آخه من الان اسم اینو چی بگذارم ؟! همینقدر و شاید خیلی سخت تر اسم گذاشتن روی رمانه . تا اونجایی که یادم میاد من همیشه درگیر اسم انتخاب کردن بودم !