این روزا ...

کم کم دارم خودمو آماده می کنم که بیام ایران ، سوغاتی برای خانواده و آشناها می خرم و از این برنامه ها . اینجا کریسمس هم نزدیکه و همه چیز یه رنگ و بوی دیگه ای به خودش گرفته و همه جا شور و شوق خرید کریسمس دیده می شه . 

دیروز کلی خرید کردم برای مامانم اینا و حسابی بخصوص برای مامان سنگ تموم گذاشتم !‌ یعنی گاهی انقدر محبتم نسبت بهش قلمبه می شه که دو برابر قیمت چیزایی که برای خودم معمولا می خرم رو برای مامانم می خرم و ذوق می کنم از فکر خوشحال کردنش . مامانم هم مرتب می گه آیدا جان من چیزی نمی خوام پولاتو جمع کن !  اما مگه می شه بعد چند سال برم ایران و برای مامانم هیچی نخرم ؟! 

امتحان رانندگی تئوری داره نگرانم می کنه چون دو ماه همش وقت دارم که بدم و از شرش خلاص بشم و نمی خوام مجبور بشم دوباره از اول هم تئوری و هم عملی امتحان بدم. ایشالا این هفته میم بره مسافرت من یکم فرصت پیدا می کنم که بخونم براش.

دوستم زنگ زده بهم بعد چند وقت بی خبری ... تابستون عروسیش بوده با دوست پسر ۱۰ سالش . کلی بهش تبریک می گم و سر به سرش می گذارم . بعد چند دقیقه شروع می کنه به سوال پیچ کردن من . که کارم چیه و چطور کار پیدا کردم . اینکه خونم چه شکلیه و چند متره و چرا ازدواج نمی کنم و ... یعنی کلا دلم می خواست یک جواب تند و تیزی بهش بدم که آخه آقا جان به تو چه که من چرا ازدواجنمی کنم !‌ اما جلوی خودمو گرفتم و بجاش گفتم که بابا ازدواج کردن که به این سادگی ها نیست ! منم کلا سخت گیر تر از قبل شدم بخصوص حالا که فوق گرفتم و کار هم می کنم و به کسی نیاز ندارم ! بله برای یه عده دخترهای ایرانی زندگی فقط توی ازدواج و شوهر و خرید و ... خلاصه می شه که این دوست من هم دقیقا همون مدلیه ! کار و اینا تعطیل . شوهره که ظاهرا لیسانسه مغازه زده و تا ۱۰ شب کار می کنه و اینم ۲۴ ساعته وله تو این آرایشگاه و اون آرایشگاه!‌ اصلا نمی تونم حتی یک روز همچین زندگی رو تحمل کنم . خلاصه حس می کنم من خیلی عوض شدم و دوستام همونطوری موندن ! آخه یعنی چی که موقع سلام و علیک اولین حرفی که بهم می زنن اینه که کی ایشالا عروسیت !؟ یعنی می خوام کلمو بکوبم به دیوار ها از دست این فرهنگ مزخرف ایرانی ها ! 


دلم می خواد نرم ایران ! 

نظرات 3 + ارسال نظر
×بانو! دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 04:27 ب.ظ http://x-banoo.blogfa.com/

میفهمم منم دلم میخواد فرار کنم از ایران انقدر بدم میاد وقتی هواپیما تو فرودگاه تهران میشینه!

لیلی چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت 09:47 ب.ظ http://leiligermany.blogsky.com

من هم از دست این آدم های کوته بین که فکر و ذکرشون شوهر و در مرحله بعد که از این پل گذشتن مدل فلان چیز و دکور فلان مدل و ... و چشم و هم چشمی و حسادت و خاله زنک بازی هست فراری ام. امان از این که دوستت هم باشه و بخوای حرف هاش رو تحمل کنی

آخه چیزی هم که نمیشه گفت بگی میگن حسادت می کنه ! رفته خارج ادای خارجی ها رو در میاره ...خلاصه ماجرایی داریم ما باهاشون ... البته سعی می کنم زیاد در تماس نباشم !

لیلی چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت 09:50 ب.ظ http://leiligermany.blogsky.com

من موقع سوغاتی خریدن اونقدر فکر می کنم و هی بالا و پائین می کنم که خودم خسته میشم چون سلیقه مامانم از خودم بهتره و خیلی باید خاص باشه که بپسنده

آره واقعا سخته سوغاتی خریدن اما کلی هم ذوق داره وقتی که می دونی خوشحالشون می کنی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد