سخته ....

خبری می خونم که توش نوشته دخترای ب د ح ج ا ب و تو فرودگاه می گیرن. تو فکر فرو می رم . خاطره ی ۴-۵ سال پیش تو ذهنم جون می گیره و زنده می شه . انگار که همین دیروز بود که ... 

دلم واقعا می خواد نیام. می خوام این چند میلیونی که پول هواپیما دادمو بی خیال شم و والسلام و فرار کنم از اومدن... در واقع از این اجبار اومدن اما نمیشه ... مامان و بابامو بی خیال شم ، مامان بزرگ و بابا بزرگمو چیکار کنم ؟ بابا بزرگم از یه ماه پیش نشسته روزشماری می کنه تا من برم ایران ! دلم برای پیرمرد می سوزه و کباب می شه. معلوم نیست سال دیگه این موقع اصلا باشن نباشن ...  نمی خوام بعدا غصه بخورم که آیدا می تونستی و نرفتی. تنها دلیل اومدنم همینه و بس ... دلتنگی برای اونا و گرنه اصلا نمی اومدم . اگه می شد آرامش اینجامو با اومدن اونجا و دوباره بودن توی محیطی که هیچ علاقه ای بهش ندارم حروم نمی کردم.


نمی دونم چرا خیلی جاها که ایرانی می بینم (بلا نسبت دوستای گلم که اینجا رو می خونن) انقدر حس منفی ازشون می گیرم . شاید دلیل فرار خیلی از ایرانیها از همدیگه همین باشه . ایرانیا تا می تونن به همدیگه نیش و کنایه می زنن و مهر و محبت ها هم رنگ تظاهر داره خیلی اوقات البته نه همه !‌ طرف بجای اینکه حسن هاتو ببینه میاد شروع می کنه از عیب هات حرف زدن ... بعد جالبه که مسئله خصوصی هم تو ایران خداروشکر تعریف نشده و در مورد هر چی که بخوایم می تونیم اظهار نظر کنیم . یادمه یکی از اقواممون از فرانسه اومده بود ایران و یکمی هم چاق هست این خانوم. موقع اومدن به شوهر فرانسویش می گه وای برم ایران همه می گن ای وای فلانی چقدر چاق شدی و شوهرش بهش گفته بود بگو شوهرم دوست داره ! و کلی هم تعجب کرده بود که چطور ما به خودمون اجازه می دیم که تو همه چیز نظر بدیم !  من از یه سری خصلت های ایرانی ها متنفرم و متاسفانه مجبورم یه چند روزی این مزخرفات رو تحمل کنم تا برگردم دوباره به آرامشی که اینجا دارم و زندگی معمولم. از الان از یه ور ذوق دیدن خانوادم که چند ساله ندیدمشونو دارم و از یه ور غصه که چطوری چند هفته اونجا رو تحمل کنم. با خودم عهد کردم که زیاد از خونه بیرون نرم و تمام وقتمو صرف دیدن عزیزانم بکنم و بس و حرص نخورم!


تو خونه ی جدیدم دیگه جا افتادم حسابی ... خدا رو شکر اوضاع شرکت هم بدک نیست . چند روزه مثل خیلی از سوئدیا ۷ نشده شرکتم و عصرم زود میام خونه و می تونم از روزم استفاده بهتری می کنم. 


دوست داشتم مثل قبلا بی پرده بنویسم از دغدغه هام از چیزای تو ذهنم اما همش فکر می کنم که حالا کی داره اینجا رو می خونه ... نکنه ... خلاصه که حرفامو می خورم کلی.

نظرات 5 + ارسال نظر
سوری سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 10:37 ق.ظ

باهات موافقم.
رمزی بنویس

آره باید همینکارو بکنم

سوری سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 10:37 ق.ظ

چه خوب که میای. به حاشیه فک نکن.

نمی شه آخه که ... بلخره این حواشی هم همیشه تو ایران بوده و هست ... دیگه چاره یی نیست باید ساخت

وحید سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 08:26 ب.ظ http://bealive.blogfa.com

حرفاتو قبول دارم. ما اینجا خودمون نیستیم و بخاطر خودمون زندگی نمی کنیم. همه کار می کنیم تا در نظر دیگران خوب جلوه کنیم. از ایراد گرفتنو و غیبت هم کم نمی زاریم. ولی حتما بیا ایران بخاطر کسایی که دوسشون داری. هستند هنو کسانی که با دیدنت به زندگی امیدوارتر می شن و این خیلی ارزشمنده.

آره اومدن که میام احتمالا اما خوب با اجبار ... اگه می تونستم باور کن می گفتم مامان بزرگم اینا بیان من نرم اما نمیشه

وحید سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 08:27 ب.ظ

یادم رفت بگم، قالب جدید مبارک.

مرسی اون بنظرم خیلی تکراری اومد

لیلی چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 10:27 ب.ظ http://leiligermany.blogsky.com

وقتی آدم یه مدت از محیط پرتنش دور میشه و به آرامش میرسه برگشت به اونجا براش کابوس میشه. من هم وقتی ازم سوالی می کنن که دلم نمی خواد جواب بدم یه پاسخ چرت میدم تا طرف بفهمه که دلم نمی خواد راجع به این موضوع حرف بزنم. نمی تونم خودم رو به خاطر رفتار بد دیگران محروم و محبوس کنم پس بهتره بهشون یاد بدم که حریم من چیه

آره حق یا شماست اما خوب فقط موقتیه و برای چند وقت می شه باهاش کنار اومد.
اونم راه خوبیه . من بلد نیستم جواب چرت بدم و طرفو بپیچونم کلا یا باید تحمل کنم یا اینکه دعوا راه بندازم بگم آقا به شما چه ! ولی فکر کنم بهتر باشه تا تمرین کنم یاد بگیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد