یه همخونه بد می تونه روان آدم رو بهم بریزه ! از ساعت ۵:۳۰ که اومدم خونه هم خونم داره با خواهرش و حالا هم با مادرش حرف می زنه و کماکان این سیر ادامه داره و منم مجبورم بشنوم ! الانم ساعت ۱۰ هست خودتون حساب کنین چند ساعت شده تا حالا ! هیچ علائمی هم مبنی بر پایان مکالمه نیست ! لجم گرفته شیطونه می گه پاشم بگم آخه الاغ من خسته کوفته از سر کار اومدم که استراحت کنم نیومدم که دری وری های تو رو گوش بدم که . هی به خودم می گم آیدا تا جمعه صبر کن ! فقط تا جمعه بعد خونتو عوض می کنی و خلاص می شی ، دعوا درست نکن ...
حدس بزنین این همخونه بد چه کسی می تونه باشه ؟!
میم؟!