این روزها تو آفیس همه رفتن تعطیلات . هوا هم گرم و آفتابیه و من مجبورم که کار کنم . البته شکایتی که ندارم در عوضش به موقعش می تونم یکماه برم مسافرت. اما خوب حیفه که تو تابستون با هوای به این خوبی آدم مجبور بشه کار بکنه چون ما زمستونا که هوا سرده نمی تونیم از طبیعت و ... خیلی لذت ببریم و باید تا هوا خوبه لذتشو برد.

امروز به یکی از دوستای قدیمی زنگ زدم محض احوالپرسی . گفتم که کار پیدا کردم که گفت شانس آوردی ! پرسید چقدر حقوق می گیری گفتم انقدر که گفت درآمد یه هفته منه که این ! پرسید ماشینت چیه و ...  داشتم فکر می کردم حتی اگه 100 سال هم بگذره بعضی آدمها عوض نمی شن. کلا حال نکردم با خودشو و سوالاشو حرفاش پشیمون شدم از زنگ زدنم.

یکی از بچه های ایرانی دانشگاه نتونست کار پیدا بکنه و دیروز برگشت ایران. کلی حالم گرفته شد! کاش که همه بتونن به اون چیزی که می خوان برسن . حتی فکر برگشتن هم منو می ترسونه . البته به قول دوستم دلیل نمی شه کسی با اینجا موندن خوشبخت بشه . شاید خوشبختی اون در برگشتن بوده. امیدوارم که هر جا هست موفق باشه اما ناراحت کننده هست که چطور دوستای آدم پراکنده می شن و هر کدوم می رن یه گوشه دنیا. 

این روزا حرفهای زیادی برای گفتن ندارم... انگیزه وبلاگ نویسی هم چندان ندارم و واقعا نمی دونم چرا!


از روزای اخیر بگم که آخر هفته ای که گذشت 3 روز فستیوال ماشینای قدیمی و عتیقه بود. ملت هرچی ماشین قدیمی داشتن برداشته بودن آورده بودن تو شهر. ماشین قدیمی یعنی مثلا پورشه 50 سال پیش نه یه ماشین کهنه ی درب و داغون ها . تازه بعضی ها که پول می دادن برن داخل خود نمایشگاهش و از نزدیک ببینن . میم گفت دوستاش می رن و ما هم بریم باهاشون اما من فکر کردم باید اسکل باشم پول بدم برم ماشین 40-50 سال پیش رو ببینم اینه که نرفتیم کلا این فستیوال هر سال تبدیل می شه به پارتی و ملت مشروب و آب جو می خورن و بعد کنار خیابون ... خلاصه یک وضعی میشه تو شهر. این ماشینهای قدیمی راه می افتن به دوردور تو شهر و مردم هم صندلی می گذارن تو خیابون و چمنها و می شینن به تماشا! (من نفهمیدم واقعا چه جذابیتی داره تماشای یه مشت ماشین عتیقه)

دیگه براتون بگم که گشنه غذای ایرانی مامان پز شدم. تو شرکت همش می رم رستوران روبروی شرکت غذا می خورم. غذاها هم همش سوئدیه. حالم دیگه از غذاهاشون بهم می خوره البته خیلی سالمه ها اما برای من خیلی یکنواخت شده از طرف وقت غذا پختن ندارم و تنبلیم هم میاد. خلاصه بخاطر خوردن غذای ایرانی هم که شده باید خودمو به ایران و مامان و مامان بزرگم برسونم ... دعا کنین ویزام زودی بیاد بیام ایران 

راستی دارم خونه جدید می گیرم میام شهری که کارم اونجاست قراره میم بره و بیاد  البته فعلا راضی شده حالا تا بعد چی بشه خدا می دونه!


پ ن : یه وبلاگی رو قبلا می خوندم هر چی فکر می کنم چی بود یادم نمیاد  حالا باید تو کامنت هام 6 ساعت بگردم بلکه پیداش کنم

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سوری سه‌شنبه 18 تیر 1392 ساعت 04:35 ب.ظ http://baghban-kochak.mihanblog.com/

الهی عسیسمممممممم
تو اول کارته وب یشتر کسب تجربه اس. به شادیهای کوچیکت بچسب شادیهای بزرگ در راهن
خوشبختی یعنی لذت حالللل لذت لیسدن ی بستنی شوکولاتی و بودن در جایی که دوست داری...
حرف نا امیدی بزنی میتوشمتا

قربونت سوری جونم :*
آره دقیقا لذت بردن از زندگی ساده تر از این حرفاست . نه ناامید و افسرده اینا نیستم اصلا اما نمی دونم چرا حال وبلاگ نویسی رو هم ندارم ! خل شدم والا :D

سوری سه‌شنبه 18 تیر 1392 ساعت 05:31 ب.ظ http://baghban-kochak.mihanblog.com/

از کارهای روزانه ات بنفیس حتی دوچرخه سواریت من دوست دارم بدونم در چه حالی خوووو

باشه چشم سوری جونم. دوباره این پست رو ویرایش می کنم

سوری سه‌شنبه 18 تیر 1392 ساعت 05:57 ب.ظ http://baghban-kochak.mihanblog.com/

ولی به نظر من جالبه هاااااینم ی تفریحههه
خوبه که از رفت و امد راحت میشی
ایشاللهبتونی بزودی بیای بخصوص تو این ماه

مرسی سوری جان ایشالا

وحید سه‌شنبه 18 تیر 1392 ساعت 11:54 ب.ظ http://bealive.blogfa.com/

آیدا، تو می تونی از این فرصت استفاده کنی و اینکه تا بقیه نیستن، خودتو به فضای شرکت عادت بدی و از کارا سر در بیاری. فکر می کنم بیل گیتس بود که می گفت وقتی بقیه دارن وقت تلف می کنند من دارم کار می کنم و اینه که باعث میشه من از بقیه جلو بزنم. البته من اعتقاد دارم آدم باید عاشقانه کار کنه و لذت ببره.
به حرف اون دوستت هم زیاد توجه نکن که خودشو به رخ کشید مطمئن باش درخت دانش هر چه پربارتر افتاده تر. آدم های موفق با ذهن و تفکرشون زندگی می کنند.
ایشالا ویزات آماده شه زودی بیای ایران. فردا اول ماه رمضونه. برات دعا می کنیم.

موفق باشی و همیشه شاد.

درست می گی وحید باید تو این یک ماهی که بقیه نیستن حسابی از فرصت استفاده کنم و سعی کنم خودمو به بقیه برسونم البته عملا وقتی هیچکی نیست یادگرفتن هم سخت میشه چون هیچ کی نیست که سوالاتو ازش بپرسی اما در هرحال من سعیمو می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد