روز آخر

این نوشته مال سه شنبه است که بخاطر در دسترس نبودن بلاگ اسکای توی ورد پرس نوشتم :

امروز آخرین روزم تو شرکت و در واقع روز خداحافظی بود . خیلی روزهای خوبی توی این شرکت داشتم و واقعا دلم براش تنگ می شه . پروژه ای که دستم بود رو تحویل دادم و از کارم هم نسبتا راضی بودن. تجربیات خیلی خوبی بدست آوردم که قطعا توی کار اصلیم که تا  10 روز دیگه قراره شروعش کنم به دردم خواهد خورد. 

موقع ناهار فرصتی پیش اومد تا با اون دختر ایرانی که جواب سلام و علیک رو درست نمی ده حرف بزنم .  صحبت شد از سوئد، من هم گفتم که  بنظرم سوئدی ها در کل مردم سردی هستن و نمی تونن خوب ارتباط برقرار کنن. اون هم فوری گفت که اتفاقا منم عاشق همینشون هستم چون خودمم اصلا به کار کسی کار ندارم و نمی خوام با کسی ارتباط  برقرار کنم! خوب باید قبول کرد که آدمها متفاون و قرار نیست همه مثل هم باشن. در مورد کار جدیدم پرسید و منم توضیح دادم . کلی سوال هم داشت در مورد کار پیدا کردن . براش گفتم که کار پیدا کردن زمان و انرژی  می خواد و باید روش وقت گذاشت . سر آخر هم گفت بابا خوشبحالت که کامپیوتری برای شماها کار ریخته ! نمی دونم چرا خیلی ها این تصور رو دارن که کار برای رشته کامپیوتر خیلی زیاده در حالیکه کامپیوتر یه عالمه شاخه داره و هیچ آدمی نمی تونه توی همه زمینه هاش تخصص داشته باشه و بنظر من پیدا کردن کار همونطور که برای بقیه رشته ها سخته برای کامپیوتری ها هم سخته.

با مامانم حرف می زدم که شناسنامم رو هر چه سریعتر بفرسته و  کلی استرس گرفتم که آیا پاسپورتم به موقع تمدید می شه یا نه چون دارم می رم مسافرت و نمی تونم الان پاسپورتمو بفرستم سفارت ، باید صبر کنم که هم شناسنامم با پست از ایران بیاد و هم برگردم با خیال راحت پاسپورتو بفرستم برای تمدید. کلی با مامانم دعوا کردم و اعصاب جفتمون خط خطی شد. میم بهم گفت با آزار و اذیت مامانت که شناسنامت زورتر نمی رسه اینجا ! گفت خیر نمی بینی مامانتو اذیت می کنی و منم عذاب وجدان گرفتم . عصبانیتم بخاطر بی خیالی مامانم بود چون شناسنامم رو نفرستاد به موقع و گذاشت بره مسافرت و برگرده بعد بفرسته در حالیکه می دونست من چقدر لنگ این شناسنامه هستم برای تمدید پاس . در هر صورت ذوباره زنگ زدم و از دلش در آوردم . 


پ ن : پنل بلاگ اسکای بکلی عوض شده !

پ ن : فردا عصر می رم مسافرت و الان کلی ذوق دارم  

نظرات 10 + ارسال نظر
سوری پنج‌شنبه 16 خرداد 1392 ساعت 05:36 ب.ظ http://myshinydays.blogfa.com/

خوشبگذره و خوبشحالت

مرسی سوری جونم . عکس های قشنگ می گیرم می گذارم روی وبم.

وحید پنج‌شنبه 16 خرداد 1392 ساعت 06:24 ب.ظ http://bealive.blogfa.com/

هر آمدنی رفتنی داره. خوبه که آدم موقع رفتن، خاطرات و اثرات خوبی از خودش بجا گذاشته باشه. امیدوارم کار تو شرکت جدید، یه چالش جذاب باشه برات. آخرش کدوم شرکت رو انتخاب کردی؟
مادر تنها رفیقیه که آدم رو فراموش نمی کنه. باید قدرشو بیشتر بدونیم.
مسافرت کجا میری؟
خوش بگذره.

مرسی وحید جان . در نهایت کار نزدیک به میم انتخاب شد چون جابجایی و پیدا کردن خونه و ... خیلی دردسر داشت .
اومدم تو وبلاگت خصوصی بهت بگم اما بلاگفا قاط زده باز . بعدا درست شد می گم بهت

سوری پنج‌شنبه 16 خرداد 1392 ساعت 10:03 ب.ظ http://myshinydays.blogfa.com/

بیا وبم تجربه اتو بگو عزیزم.پست68

من اومدم سوری جونم اما می زنه Service Unavailable حالا فردا بازم میام

وحید جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 08:50 ق.ظ http://bealive.blogfa.com/

آیدا، تو میراث آلبرتا رو دیدی؟ یه فیلم مستندیه که در مورد فرار مغزها ساخته شده. اگه دیدی می خوام نظرتو بدونم اگه نه که هر وقت تونستی وقت بزار و ببین. لینکش رو وب هست.
من میراث آلبرتا 2 رو دیدم. زیاد خوشم نیومد احساس می کنم یه جورایی ساختگیه و هدف دار ساخته شده. فیلم فقط بدنبال چیزیه که خودش می خواد. دنبال حقیقت نیست.

والا یه چیزایی یادمه اما خیلی دقیق نه برگشتم حتما می بینم

سوری جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 11:44 ق.ظ http://myshinydays.blogfa.com/

هی فای امان از این بلگوفا و میهن بلاگ!!!
آخ جون عسکزیادب اشه لفا

باشه حتما سوری جونم

گلی جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 07:24 ب.ظ

خوش بگذره عزیزم..
نگران نباش همه چی اوکی می شه

قسمت کدش خیلی بی خود شده! من هی اشتباه وارد می کنم :دی

مرسی گلی جون . آره من که هنوز بهش عادت نکردم

علیرضا شنبه 18 خرداد 1392 ساعت 09:50 ق.ظ http://malikhulia.blogsky.com/

یک بوسه گرفت و برد لب های مرا
ازبستر من ربود شب هــــــــای مرا
ترسم که اگر تنــــــــــم بدستش برسد
تاراج کنـــــــــد صبر طلب های مرا

نیا چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت 02:21 ب.ظ http://missgirl.persianblog.ir

خوش بااشی...
وبت با مزه شده

مرسی

سوری چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت 09:10 ب.ظ http://myshinydays.blogfa.com/

کوشی دختر

تازه الان رسیدم خونه سوری جونم

آناهیتا چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت 10:06 ب.ظ http://domine-deus.blogsky.com/

عزیزم
خوش بگذره بهت :)

گاهی وقتا ک آدم کلی استرس داره و بقیه بی خیالن کلی حرصش میگیره :(

مرسی الان تازه برگشتم و سفر خیلی خوبی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد