دلتنگی

مامان  و  بابا اینجان ... پیش من اما کاش نبودن ! 


مامان امروز گریه کرد . گفت فکر می کنم بچمو از دست دادم ! چون من عوض شدم ... باهاش دیگه درد و دل نمی کنم ... ناراحت شدم ... سعی کردم آرومش کنم و کلی بهانه اوردم ... اما نه خودمو که نمی تونم گول بزنم دلم براش تنگ نشده بود . دلم برای هیچی ایران تنگ نشده . دلم برای دوستام تنگ نشده ... فقط دلم برای مامان بزرگم تنگ شده ... عاشقشم ... نمی دونم چرا ... شاید چون از بچگی تو دامن اون بزرگ شدم و برام از مادر هم عزیزتره ... دلم برات خیلی تنگ شده مامان بزرگ ... دلم می خواد سرمو مثل بچگیام بزارم تو دامنت و تو هم نازم کنی ... قلبم از دوری هیچ کی انقدر نمی گیره که از دوری تو ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد