خودم یا تو ؟

تصمیمم رو گرفتم که از این به بعد فقط خودم مهم باشم و خودم . فکر تو رو هم از سرم بیرون می کنم ! اما چرا نمی تونم ؟چرا حالا که می خواهم فراموشت کنم زمین و زمان دست به دست هم می دهند تا تو را یادم بیاورند ؟!


پ ن : امتحان دارم باید برم سراغ درسام 


احساس می کنم باید ازت مواظبت کنم بچه !  دوستت دارم و هیچ وقتم بابتش پشیمون نیستم . 

گریه

گریه می کردی و من می خواستم کنارت باشم و در اغوشت بگیرم و مثل پسر کوچولویی آرامت کنم و بگویم نگران هیچ چیز نباشی ... تو پسر کوچکم هستی ... و من چقدر این پسرک را دوست دارم 

روز اخر با تو

چرا جواب سوالامو نگرفتم ؟ 

چرا مرددم و تصمیم گیری برام سخته ؟ 

چرا حس می کنم به درد هم نمی خوریم ؟

چرا حس می کنم یه اشنای غریبه ای ؟ غریبه ای که راهش از من سوا هست ... 


غریبه دوستت دارم !

شب یلدا در کنار او

وای که این روزها چقدر خوشحالم از اینکه کنار او هستم ... پس از ۳ ماه ... جدایی به پایان رسید البته موقتا ... و امشب طولانی ترین شب سال کنار اویم ....


 شب یلدای همه مبارک و پر از شادی

جوانی

چه حس بدی است ... سالهای شیرین جوانی چه زود می گذرند ....