از اولش چرا برای فرار از تنهایی با تو دوست شدم ؟ نه اینکه بد باشی ها ! اما من و تو زمین تا آسمون فرق داریم با هم ، من بچه ی لوس و ننر که همیشه همه چیز برام مهیا بوده و تو که بقول خودت سختی زیاد کشیدی !
همون ماه مارچ هم فکر رفتنت به یه جای دیگه برام خیلی سخت بود ، نمی دونم چرا خودمو گول زدم و قانع کردم که بابا می ری مرتب پیشش ، همدیگرو می بینین ! کاش همون موفع واقع بین بودم که کار به اینجا نمی کشید که تو بیای باهام اینطوری رفتار کنی !
دلم از بی رحمی دنیا گرفته ! خدا جون چرا من ؟ من که اینهمه صاف و صادقم ؟ چرا آدمایی که دوسشون دارمو ازم می گیری ؟
می دونم خودم احمقم ! خودم اینطور خواستم ! خودم خر بودم و خودخواه فکر می کردم از همه زرنگ ترم !
نمی دونم چرا هروقت دلم میگیره یاد این وبلاگ بیچاره می کنم که همش خاک می خوره ! این روزا خیلی دلم گرفته خدا خودش کمکم کنه راهم باز بشه ! انگار همه گره ها کور شده و نمی خواد باز بشه فعلا ، هر چند هنوز امیدمو از دست ندادم ....
دلگیرم از خودم بیشتر از همه و از آدمهای دور و برم . آدمهایی که از صمیم قلب سعی کردی همیشه کمکشون کنی ، تنهاشون نزاری اما الان تنهات می زارن . آدمهایی که کار و موقعیت خودشون خیلی مهمتره از چیزای دیگه . آدمهایی که دوستی رو فدای خیلی چیزها می کنند .
حس می کنم آدمها خیانت کارن . حس می کنم محبت هام بیهوده بوده ، واقعا شاید درسته که سوئدیها انقدر سردن و بی اعتماد به بقیه ! بخصوص اینجا با ایرانیهای دور و بر که مدام از پشت بهت خنجر می زنن و میخوان بکوبنت زمین .
از خودم دلگیرم که چرا انقدر ضعیفم و انقدر مثبت اندیش ، چرا همیشه همه رو خوب می بینم ؟ چرا همیشه سعی می کنم خوب باشم در صورتیکه ملت جواب این خوبیها رو که نمی دند هیچ به وقتش تف هم توی صورتت می اندازند و اگه لازم باشی یه لگد هم نثارت کنند که له بشی ...
دلگیرم ....
دوباره سیب بچین حوا....
من "خسته ام".....
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند....
حالم از بعضی آدمها بهم می خوره که بخاطر خودخواهیشون دیگرانو قربانی می کنن