حس دختر بودن

گاهی اوقات خیلی سختمه که دامن بپوشم حتی حالا! وقتی می رم بیرون و دخترهای اینجا رو نگاه می کنم که چقدر راحت دامن پوشیدن و بی دغدغه می خندن احساس می کنم من یه چیزی کم دارم ! انقدر تو ایران مدام مجبور بودیم شلوار بپوشیم دیگه عادت کردم و اگه شلوار پام نباشه انگار یه چیزی کم دارم . توی دانشگاه شلوار ، سر کار شلوار ، توی خیابون شلوار ، حتی توی خیلی از مهمونی ها شلوار ! 


انگار جنسستمون رو هم می خواستن ازمون بگیرن ! اینجا تازه دارم از دختر بودنم لذت می برم ...


خوب من ...

این روزها انقدر خوبی که می ترسم خواب باشم . همینطور خوب بمون خوب ؟


 پ ن : دوست دارم phd قبول شی حتی اگه به قیمت رفتنت باشه پسرکم . بلخره که رفتنی هستیم نه ؟ برات دعا می کنم و از صمیم قلب می خوام که نتیجه بگیری حتی اگه به قیمت از دست دادن این روزای خوب باشه 

تردید

همیشه وقتی به چنین نقطه ای میرسم دودل می شوم که بمانم یا بروم ؟ ایندفعه هم باز مثل همیشه ... تردید به جانم افتاده و می ترسم بیشتر جلو بیایم ... دلم می خواد خودمو بکشم عقب و فرار کنم از همه چیز ! حتی چیزهای خوبی که اطمینانی بهشون ندارم ! 

باید به بی تفاوتی محض برسم ! اینطوری کمتر رنج می کشم ... کیه که درک کنه ...


Nobody can go back and start a new beginning, but anyone can start today and make a new ending