ان مادرتون نگذارین دیگران ازتون سو استفاده کنن و فکر کنن شما خر هستین دور از جون ! تازه اگه گذاشتین دیگه لازم نیست بیاین جز به جز شاهکاراتونو برای بقیه به عنوان سند افتخار تعریف کنین !
دوستی ایرانی می گفت که یه بنده خدایی اومده یه ماهه تلپ شده خونش! می گم چرا نرفته هاستل (همون مسافرخونه) می گه بنده خدا وضعش خوب نیست! بعد جالبه که این دوستمون باید مثل یه مهمون جلوش بگذاره و برداره و بپزه و ... غرغرهاشم میاد برای من می کنه! انقدر از این بی عرضگی ها بدم میاد که نگو! بابا مهمون یه روز دو روز! اگه هم مجبوره بیاد خونت بمونه دیگه مهمون حساب نمی شه که! باید خودشم کمک کنه توی پخت و پز و ... خلاصه حسابی لجم گرفته از رفتار بعضی دوستان ایرانی که فکر می کنن خیلی زرنگن. این دوست ما خیلی مظلوم و بی دست و پاست و هر چی می ما گیم که بابا نگذار باهات همچین رفتاری بشه می گه عیب نداره مهمونه.
خدا رو شکر که دوستای من انقدر با شعور و فهمیدن که اگه بیان دو ماه دوماه هم پیشم بمونن من بهم بیشتر خوش می گذره. انقدر که کمک آدم می کنن و یه باری از دوشم برمی دارن و کلا بودنشون خیلی خیلی بهتر از نبودنشونو. خدایا شکرت واسه این دوستای گلی که دارم.
آخر هفته اینجا تعطیله و حسابی خوش می گذره و یه استراحتی می کنیم . اسم تعطیلاتش valborg (بخونین والبورگ) هست که سوئدی ها توی روز بخصوصی آتش روشن می کنن و دورش جمع می شن و آواز می خونن و به بهار خوشامد می گن . در واقع مراسم اطلیش 30 اوریل یا همین امروز هست که ملت خودشونو با مشروب خفه می کنن و خیلی ها می گن که بسیاری از بچه های سوئدی توی این تعطیلات درست می شن !
راستی تابستونم که نزدیکه و ما اینجا یکماه تعطیلات تابستونی داریم خدا کنه برنامم جور بشه و بتونم برم دیدن یه آدم خیلی عزیز که 3 ساله ندیدمش و دلم براش کلی تنگه ... اگه گفتین کیو می گم ؟
رفتم روی ترازو و دیدم شدم 56 کیلو ... رسما سکته کردم ! قول دادم به خودم که واقعا رعایت کنم و برگردم به وزن سابقم وقتی ایران بود و این یعنی کم کردن 8 کیلو وزن ! تو عمرم هیچ وقت رژیم نگرفتم و اصلا هم بلد نیستم چکار باید بکنم ! فقط حساب کتاب کردم دیدم باید حدود 1400 کالری در روز بخورم اینه که شروع کردم به نوشتن
صبحانه یک کف دست نان سبوس دار - چایی
میان وعده یک عدد سیب و یک مشت آجیل
ناهار ماکارونی
میان وعده یک عدد پرتقال
شکلات نمی خورم !
چیپس خریدن ممنوه!
نوشابه ممنوع!
آخر این هفته تعطیلات Easter رو در پیش داریم که باعث شده 4 روز پشت سر هم تعطیل بشه و اینجا هم وقتی می گن تعطیل یعنی کاملا تعطیل چون اکثر مغازه ها و فروشگاه ها تعطیل هستن! ( می پرسین چرا ؟! چون وقتی درآمد کافی داشته باشی نیازی نیست بخوای اضافه بر سازمان کار کنی!) البته توی سالهای اخیر این وضعیت یکمی بهتر شده چون بعضی جاها باز هستن و فقط ساعت هاشونو تغییر دادن.
حالا این påsk یا همون Easter اصلا چی هست و اینجا چه برنامه هایی معمولا دارن ؟ یکی از برنامه هاشون که فکر می کنم ما هم شبیه بهش رو داریم اینه که بچه های کوچکتر لباس جادوگر ها رو می پوشن و می رن دم خونه ی همسایه در می زنن و می گن ایستر مبارک و معمولا اگه نقاشی کشیده باشن بهشون می دن و در عوض اون هم معمولا شکلات و شیرینی یا یه هدیه کوچک دریافت می کنن.
یه سنت دیگه هم اینه که تخم مرغ هم رنگ می کنن که فکر می کنم این توی اکثر کشورهای اروپایی و آمریکایی ؟! دیگه هم هست م فقط مختص سوئد نیست.
***********
برای تعطیلات رفتیم گوتنبرگ و چند روزی بیاد گذشته ها اونجا بودم . خیلی هم خوش گذشت چون هوا با ما حسابی سر سازگاری گذاشته بود و عالی بود. همه زده بودن بیرون خونه برای پیک نیک و ... جاتون خالی رفتیم یه رستوران ترکی خیلی غذاش عالی بود و تو مایه های غذای ایرانی. چند تا دوست ایرانی جدید هم پیدا کردیم از جمله یه دختر بنام س که از هر چهار کلمه حرفی که می زد 3 تاش فحش بود ... کلا دختر خیلی بامزه ای بود اما خیلی بد دهن بود و من شکه شده بودم تازه همه می گفتن شماها رو دیده مودب شده !
برای اولین بار حسابی رانندگی کردم و کلا تعطیلات خوبی بود و حالا هم باید برگردم سراغ کار و یک هفته جدید و کار و کار و کار