ساعات آخر

یکماهی است که پیش برادرم هستم که امریکا زندگی می کنه و امروز آخرین ساعات این سفر کم کم به سر می رسه و من باید با یک پرواز 12 ساعته برگردم سوئد و از دوشنبه هم برم سر کار. غیبت طولانیمم به همین خاطر بوده 

 دیروز روز خیلی خسته کننده ای بود. داداشم دوستاشو دعوت کرده بود که شب آخری دور هم باشیم و منم باید شام درست می کردم برای 10 نفر و خونه رو تمیز می کردم ! از11 صبح که از خواب پاشدم یه کله می سابیدم و می پختم تا وقت رسیدن. شام ته چین مرغ بود و لازانیا و سالاد و مخلفات و کلی هم از دست پختم تعریف کردن که فکر می کنم فقط تعارف بود و بس ... آخر شب بعد شام یک دست مافیا با بچه ها بازی کردیم و بنده هم پلیس شدم و خلاصه شب خیلی خوبی بود. خوشحالم که دادشم دوستای خوبی داره و اینجا توی این مملکت غریب تنها نیست!

الانم باید برم و چمدونمو ببندم و آماده ی رفتن به فرودگاه بشم. فقط امیدوارم که اضافه بار نداشته باشم و به دردسر نیفتم.


حالا که دارم فکر می کنم می بینم دنیا چه بی رحمه . خانواده ما به کل تیکه پاره شده و هر کدوممون توی یک قاره زندگی می کنیم ! به امید اون روزی که بتونیم دوباره کنار هم جمع بشیم و مجبور نباشیم دور از هم زندگی کنیم.

کلید گمشده !!!

دنبال کلید یدکم می گردم و هیچ جوره پیداش نمی کنم به خودم می گم ولش کن بعدا دنبالش می گردم و پیداش می کنم. دوباره دیروز یادش می افتم و دلشوره می گیرم. خونه رو پشت و رو می کنم تا پیداش کنم اما نخیر ... فایده ای نداره. هر چی بیشتر می گردم کمتر پیدا می کنم. با عصبانیت همه جا رو پشت رو می کنم ... رخت خوابها ، مبل توی هال ، کمد لباسها و حتی توی یخچال و قفسه های مواد غذایی اما نیست که نیست ، انگار آب شده رفته تو زمین. کم کم ناامید می شم ... سعی می کنم مغزمو به کار بندازم ... راستی آخرین بار کی دیدمش ؟ دقیقا یادم میاد  هفته پیش موقع اومدن از کلاس زبان تو کیفم دیدمش و متعجب شدم که کلید یدک آخه تو کیفم چیکار می کنه ؟ مثلا قراره یدک باشه و وقتی کلید اصلی گم شد به کارم بیاد! مخمو به کار می اندازم ... انگار خودم یه جایی قایمش کردم ! یادمه موقع قایم کردنش داشتم به خودم می گفتم نکنه دیگه پیداش نکنم ؟ 

مسخرس نه ؟ هر چی به مخم فشار میارم اصلا یادم نمیاد که کجا گذاشتمش ... این اتفاقا واسه شما نمی افته ؟ چطور می شه که آدم انقدر فراموشکار می شه ؟

اندر باب فوتبال ایران !!!

امروز صبح به محض اینکه رسیدم آفیس و پشت میزم نشستم یکی از همکاران سوئدی عزیز سر رسید و شروع کرد داد سخن دادن از بازی فوتبال ایران و بوسنی و اینکه ایران چقدر ضعیفه و یه مشت دری وری ... همش مسخره کرد و مزخرف گفت و منم کارد می زدی خونم در نمی اومد از عصبانیت. خلاصه منو می گی هیچی بهش نگفتم اصلا انگار نه انگار که تو وجود داری ! اصلا انگار که داشت با خودش حرف می زد ! بلخره وقتی دید حرفاش خریدار نداره خودش گذاشت رفت. یکی نیست بگه آخه کسی مدعی می شه که کشورش تو فوتبال یه کاره یی باشه. سوئد اصلا امسال تو جام جهانی نیست!  اونوقت این اینجا برای من دور برداشته ... حالا جالبیش اینه که گزارشگر سوئدی ای که فوتبال ایران و آرژانتین رو توی تلویزیون سوئد گزارش می کرد گفت اگه سوئد بود تا الان چندین تا کل خورده بود!

بنظر من خیلی هم خوب بازی کردن و کسانی که بیشتر از این انتظار داشتن تو فضا سیر می کردن و توقعشون خیلی بالا بود. باید از هر تیمی به اندازه توانش و تمریناتش انتظار داشت. برای من همین که در برابر آرژانتین آبرومندانه باخت خیلی هم عالی بود. همینکه چهار تا از این سوئدهای درست حسابی صبح بازی اومدن و بهم گفتن تیمتون خیلی خوب بازی کرد و تازه فهمیدن ایران هم فوتبال بازی می کنه بس بود!

از فوتبال که بگذریم می رسیم به خبرای جدیدی که از ایران می رسه . بدبختانه این سوئدی ها خیلی مطالعه دارن و از همه ی اخبار روز با خبرن! یکی از همکارا رفته بود این اخبار ممنوعیت پیش گیری از بارداری رو خونده بود و توی فیکا جلوی بقیه از من 100 تا سوال داشت و منم از خجالت داشتم آب می شدم و رنگ به روم نمونده بود ! اینجور وقتها واقعا جای دفاعی هم باقی نمی مونه و فقط همون بهتر که در دهنتو ببندی !


***

 پ ن :

دوستی از دوران دبستان که توی ف ی س ب و ک م هست اتاتوس گذاشته که ایشششششش حالا دیگه همه چیز من شده شبیه دختر آبدارچیمون ! پس من باید سرمو بزارم و بمیرم ! آفتاب می گیرم میگه وای شما هم مثل دختر من برنزه می کنین ؟ لاک می زنم می گه عین رنگ لاک دختر منه ... مانتو می پوشم می گه شبیه مانتوی دخترمه چقدر ...بعد به زمین و زمان هم فحش داده که تو آخه با 500 تومن درامد چطور دخترت می ره استخری که حداقل هر جلسه اش 30 تومنه ؟ یه مشت از خودش بدتر هم براش کامنت گذاشتن که کارگر ما هم دقیقا عین همین بود و ... یعنی خیلی جلوی خودمو گرفتم براش یه مشت دری وری ننویسم. آخه بگو دختر خوب خیلی هم از خدات باشه که اون بیچاره دخترشو شبیه تو می دونه. حتما بنظرش تو زیبا اومدی و می خواد بگه دختر منم خوشگله . مگه از تو چیزی کم می شه ؟ اگه بگذاری اون طفلک هم دلش خوش باشه که چیزی از تو کم نمیشه ! واقعا چقدر جوونهای ما چیپ هستن . این خانم نزدیک به 30 سالشه و هنوز اینطوری حرف می زنه ... انگار این بشر اصلا بزرگ نشده ! 


همکار ایرانی

شدیدا سرت شلوغه و همکار احمق و بیکار ایرانیت که از قضا پسر هم هست و مرتب دور و برت می پلکه مرتب میاد و  پارازیت ول می ده . یکی نیست بگه آخه اگه تو بیکاری که دلیل نمی شه مزاحم کار من بشی. بعد نشسته 2 ساعت راجب game industry با من حرف می زنه و می خواد منو قانع کنه که یه game engine اگه بلد باشی کلی می تونی پول در بیاری . فقط می خندم و می گم اما اگه برنامه نویسی game engine  رو بلد باشی پول بیشتری در میاری. شخصا بیشتر با programming حال می کنم و قطعا برای کار توی شرکت های مرتبط با اینکار باید  اصول 3D programming رو بدونی که خیلی هم ساده نیست . پسره با من بحث الکی می کرد و اصلا خودش ننشسته بود یه گیم بنویسه در حالیکه من چند تا گیم برای آندروید نوشتم و اصول برنامه نویسی سه بعدی رو خیلی خوب می دونم. لجم می گیره وقتی آدمهای بی سواد میان تو هر چیزی نظر می دن و مطالعه هم اصلا نمی کنن. یکی نیست بگه پسر جان اصلا شرکت های بزرگ برنامه نویسی خودشون game engine  های خودشونو مینویسن و مرتب هم آپدیتش می کنن. اگه می شد با یه game engine خاص هر بازی بسازی که همه اینکاره می شدن !  اکثرشون محدودیت های خاص خودشونو دارن.

حالا پسره لیسانسشم نگرفته و راجب همه چی هم نظر می ده . یکی نیست بگه بچه جان برو اول درستو تموم کن بعد بیا نظر بده راجب این چیزا. اصلا از این آدم خوشم نمیاد در واقع ازش متنفرم و متاسفانه 24 ساعته بغل گوش من وز وز می کنه و نظر می ده . بابا جان نظرات تو اصلا برای من مهم نیست ! نظراتتو جای دیگه ابراز کن لطفا ! 

پسر بچه ی ده ساله ی لجباز من !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.