عجب ... !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دردسرهای من !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دوست چینی !

یه دوست چینی دارم توی شرکت که دختر خیلی خوبی به نظر میاد. خیلی نمی شناسمش و توی همین مدتی که توی شرکت هستم باهاش آشنا شدم. همیشه هم سعی کردم که باهاش مهربون باشم و کمکش کنم. چینی ها بخاطر مدل فکشون خیلی بد انگلیسی حرف می زنن و این هم همینطور و وقتی حرف می زنه من چند ثانیه هنگ می کنم که چی گفت اصلا! خلاصه من همیشه کلی هواشو دارم و قاعدتا انتظار دارم اون هم همینطور باشه اما ...

امروز قراره بریم افتر ورک با همکارا. یعنی درواقع یه چیزی تو مایه های شام بعد کار . اکثز همکارا می رن خونه لباس عوض می کنم ولی من چون خونم توی یه شهر دیگست وقت اینکارو ندارم و خلاصه باید مستقیم برم از شرکت به رستوران محل قرار. از قضا این دختر چینیه هم شرایطش مثل من هست و اون هم خونش توی یه شهر دیگه هست قرار شد که با هم با اتوبوس بریم. امروز ظهر بهم گفت اگه می شه یکی رو پیدا کن که ما رو برسونه و منم از چند  نفر سوال کردم که اگه اون ساعت می رن ما رو هم تا یه جایی برسونن . حالا دختره بهم پیغام داده که من یکی رو پیدا کردم که منو برسونه تو خودت با اتوبوس برو ! 

یعنی من هنوز تو هنگم ! تو که به همکارت گفتی برسونتت می مردی بگی دوستمم با من میاد !؟ خاک بر سر من که انقدر با همه مهربونم ! واقعا خاک ! بگو نه به کسی محبت کن و نه ازشون توقع داشته باش همین و بس !

اجبار !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از این در و اون در

سلام ....

آقا حس می کنم اینجا تو سوئد هم در حق ما زنها ظلم میشه . شرکتمون یه کلاس آموزش مطلب گذاشته بود و خیلی از محصولات ما با مطلب هست . من هم کم و بیش یه چیزایی می دونم و خیلی دوست داشتم شرکت کنم . آقایونو فرستادن منو نفرستادن . انقدر لجم گرفته . ازشون پرسیدم گفتن که اینا در زمینه مطلب یکم قبلا کار کرده بودن ! منم خوب یکم کار کرده بودم تو رزومم هم نوشته بودم قبلا ! 

میم رفته ایران یه بند غر می زنه تو مسیج می گه نیا خیلی داره بهم سخت می گذره . نرفته سکتم داده خلاصه ! کلی هی بهش دلداری می دم که تموم میشه میای . غصه نخور ! داره بچه دق می کنه اونجا ! 

دیگه اینکه همه جا حال و هوای کریسمس داره. دیروز توی مرکز شهر استکهلم بودم و کلی ذوق مرگ شدم از بس که ملت ریخته بودن مثل چی خرید می کردن ! خودمم یکمی خرید کردم و زودی برگشتم خونه . دارم پولامو برای ماشین سیو می کنم . مامانم می گه که می خوان بهم پول بدن برای خرید ماشین البته یک مقداری که کمکم کرده باشند. نمی دونم قبول کنم یا نه . اول گفتم نه نمی خوام خودم دارم جمع می کنم اما حالا موندم راستش . نظر شما چیه ؟ کمکشونو قبول کنم ؟ اگه قبول کنم می تونم ماشین بهتری بخرم اما خوب دوست دارم روی پای خودم باشم ...


پ ن : چند تا پیغام گرفتم در مورد سوئد و کلا مهاجرت و ... که سر فرصت توی یه پست جداگانه جواب می دم . لطفا برای من تلفن و ... نگذارین چون نمی تونم تماس بگیرم یا تلفن تماس بدم و شرمنده می شم اما می تونین همینجا سوالاتونو بپرسین