عید من .....

ای خدا چرا با من اینکارو می کنی اونم روز اول عید‌!

اصلا عید کیلو چنده بابا .......

یکی نیست به آدما بگه بابا دست از سر من بردارین ... ولم کنین به حال خودم 

حتی ننه بابای آدمم انقدر که خودخواهنا ... ولت نمی کنن ... می خوان به گه بکشنت ...

این چه دنیاییه خدا ؟!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
ناشا چهارشنبه 2 فروردین 1391 ساعت 01:43 ق.ظ http://loheyadbood.blogsky.com/

سلام ایکاش می شد که روی تمام پست هاتون یه چیزی بنویسم. اما حیف که نه من بی کارم که بنویسم نه شما که بخونیدشون.
خلاصه می کنم
قشنگ بود
دوست داشتی تبادل لینک کنید خبر بدید
ناشا

ermes چهارشنبه 2 فروردین 1391 ساعت 03:04 ق.ظ http://ermes-3.blogsky.com/

عید آمد و ما خانه‌ی خود را نتکاندیم

گردی نستردیم و غباری نستاندیم

دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز

از بی‌دلی آن را ز در خانه براندیم

هر جا گذری غلغله‌ی شادی و شور است

ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم

آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما

پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم

احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم

و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم

من دانم و غمگین دلت، ای خسته‌کبوتر

سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند

ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم

ماننده افسون‌زدگان، ره به حقیقت

بستیم و جز افسانه‌ی بیهوده نخواندیم

از نُه خم گردون بگذشتند حریفان

مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر «امید» که صد بار

عید آمد و ما خانه‌ی خود را نتکاندیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد