تنهام توی اتاقم ...
شب جمعه ست ...
باید به تنهایی عادت کنم ، تنهایی بهتر از بودن با خیلیاست که ارزش هیچی رو ندارن . برای خودم یه فیلم ایرانی دانلود کردم که ببینم . دوستام اکثرا نیستن و هر کدوم یه جایی تز گرفتن ... آلمان ... آمریکا ... کانادا ... یه عده از بچه ها دور هم جمع شدن و منو دعوت نکردن اما همخونه ی ایرانیمو چرا ! سعی می کنم بهش اصلا فکر نکنم ! این روزها خیلی بیشتر احساس تنهایی می کنم و گاهی فکر می کنم چقدر قدرت تحمل خواهم داشت . گاهی دلم برای زندگی قدیمیم تنگ می شه ! برای آغوش بی منت مامانم و حمایت های بابام ! حتی الانم می گه بابا بیای ایران واست یه کار خوب پیدا می کنما ! دلم خانوادمو می خواد . دوست ها همه رفتنی اند ، قدر دوستی رو نمی دونند اما خانواده آدم تنها چیزیه واسه آدم می مونه . لعنت به این .... خراب شده که اوارمون کرده ! من تازه جزو مرفهمین مثلا بی درد بودم ! هیچ سختی تو عمرم نکشیده بودم اما فکر اینکه برگردم توی اون محیط حالمو بهم می زنه ....
حالم از همه چی بهم می خوره ! آدما تو خالی هستن ! دوستی هاشونم دروغکیه ! همه چیزو فقط بخاطر منفعت خودشون می خوان ...
یک روز قوی خواهم بود ! می دانم که آن روز خواهد آمد ! آنوقت به خیلی ها می تونم بگم برید به جهنم !
سلام
مطالب پجالب و متفاوتی در وبلاگ بسیار زیباتون دارید.
امیدوارم بتونم از تجربیاتتون استفاده کنم.
در پناه خالق بی همتا..
سلام دوست خوب
.
.
این رو فکر کنم خوب میفهمی :)
http://sepehrfaridi.blogsky.com/1390/10/05/post-12/