همه چیز داره به هم می ریزه و هیچی اونطوری که من می خوام پیش نمیره ... حالا دیگه اصلا مطمئن نیستم که چرا بار سفر بستم و راه افتادم اومدم اینجا ! چرا از کسانی که دوستم داشتن و ازم حمایت می کردن دور شدم ؟!
حالا قدرتو می دونم و درک می کنم که برام چی بودی ... وقتی بعده یه ماه دوری تمام بند بند وجودم با تمام قوا اسمتو صدا می زنن ... حالا فقط صدای دلنشین تو می تونه آرومم کنه و به غمهام پایان بده .... می دونم که همیشه ازم حمایت می کنی ... می دونم همیشه راهی برای حل مشکلات داری ... می دونم که هیچ وقت سرزنشم نمی کنی ... می دونم که دوستم داری و دلتنگم هستی ... حالا می فهمم تو چقدر قوی و با گذشت و دوست داشتنی بودی ... همیشه ازم حمایت کردی و حتی نزاشتی خودم اینو بفهمم ... تو هیچ وقت منتی سرم نگذاشتی بخاطر کارهایی که برام کردی ... چقدر گاهی اذیتت کردم و تو تحملم کردی ... و چقدر که تو عاقل بودی ... انگار که در دهه سوم عمرت نیستی ... انگار که یک مرد کاملی با کلی تجربه ...
فقط می خوام بگم که دلتنگتم ...
می خوام بگم که خیلی دوستت دارم ...
می خوام بگم که زندگی بی تو برام شده مثل جهنم ...
و می خوام بگم چقدر دوست داشتم کنارم بودی و این بار سنگینو مثل همیشه از روی شونه های من بر می داشتی ...
جدا برای خیلیا اینقدر دلتنگ نیستم که برای تو دلتنگم ....
مطالبت عالیه .موفق باشی
به منم یه سر بزن
مطالبت حرف نداره واقعا خوشم اومد
به منم سر بزن خوشحال میشم